http://www.tarnabozan.blogfa.com/post-128.aspx
پرواضح است که ، مرحوم استاد شهريار باسرودن منظومه ًً حيدر بابايه سلام ً پرآوازه گشته ، شهرت جهانی يافته است و درحقيقت با اين پئوما ً حيدر بابا يه سلام ً ی ، منحصر به فرد خود توانسته ، در دنيای شعر و ادبيات ديگر ممالک و زبانهای زنده جهان جايگاه ويژه ای برای خود به ثبت رساند . بقول دکتر سعيد قره آغاجلو ً وقتی سخن از شهريار پيش می آيد بدون ترديد منظومه ً حيدر بابايه سلام ً در ذهنها تداعی ميشود ً منظومه ای که ، بعداز سروده شدن مرزهارا درنورديده ، يکی از شاهکارهای شعر فولکولوريک جهان گشته و درادبيات ترکی با نظيره گويي های بيشماری از آن شده موضوع و فصل نوينی گشوده شده است . ًً حيدربابايه سلام ًً به جهت فلکولوريک بودن ، از زبانی ساده و عامه فهم و تشبيهات محسوس و طبيعی برخوردار است . لاکن منظومه ًً سهنديه ًً استاد که سخن راقم نيز دررابطه با همين منظومه ( سهنديه ) خواهد بود و درحقيقت جايگاه والای شاعر شهير را در عرصه ادبيات تثبيت کرده است ، از زبانی ادبی و تشبيهات وزين فايده جسته است به عبارت ديگر ًً حيدر بابايه سلام ًً استاد منظومه ای است برای عموم مردم يعنی همه مردم کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، شهری و روستايي ، باسواد و بيسواد شهريار را با ًً حيدر بابا ًً می شناسند ولی ًً سهنديه ًً شعری برای خواص از ادبيات و اهل هنر است . استاد شهريار در پئومای ًً سهنديه ًً با بکار گيری واژه های بديع ادبی و ترکيبات تازه و سليس جامه حرير خيال را زيبا تر و جذاب تر ، دل انگيزتر و پرمعناتر نموده ، آری منظومه ًً سهنديه ًً شعری است روان ، دلنشين ، پرمحتوا ، ملوديايي و درعين حال ظريف و خيال انگيز که ، اوج خلاقيت شاعرانه شهريار می باشد و ًً حاصل الهامی است که تشعشع الهی در آن تابيده است ًً م . کريمی در اين رابطه می گويد : ًً استاد در آخرين مصاحبه اش به سئوالاتی چند در اين زمينه پاسخ داده است . وی می گويد که ، سرودن شعر خارج از اراده شاعر است و ًً اگر آفريدن شعر در قدرت و توانايی شاعر بود ، بنده هر روز يک ً سهنديه ًً می سرودم ًً اما فقط يک بار طبع شاعر گل کرده و توانسته است چنين شعری بسرايد . اگثر سروده های استاد شهريار دارای شان نزول است مثل ايوای مادرم ، خاطره بهجت آباد ، خان نه نه ، آمدی جانم به قربانت .... و سهنديه که ، شاهکاريست بی نظير اما اينکه چه شان نزولی در اين منظومه جاودانه بوده است ، بهتر است از زبان خود شاعر بشنويم . شهريار درپاسخ سرايش ًً سهنديه ًً می گويد : ًً من ، اين شعر را در جواب شاعر آذربايجانی مرحوم بولود قره چورلو که ًً سهند ًً تخلص می کرد و بيش از همه در من تاثیر گذاشته بود ، سروده ام . آری سهند شاعری بود آزاده ، آن خوی اخلاقی که سهند داشت در هيچ کس نبود ، اگر خوانده باشيد در شعر حيدر بابا می گويم : حيدر بابا مرد اوغوللار دوغ گيلان ! بعلی ، سهند يک مرد بود ًً . راستی ًً سهندًً کی بود که ، شهريار را اينهمه منقلب کرده و خود را مديون او می داند و به گفته خودش ، با تاج شهرياری درمقابلش سرفرود آورده و تعظيمش می کند ؟! ًً شهريارين تاجی ايميش باشی دورموش قاباغيندا ًً بولود قره چورلو ًً سهند ًً ، آن شاعر خستگی ناپذير آذربايجان که ، ظلم و ستم و اجحاف حکومت مستبد پهلوی چون کوه سينه اش را سپر خلقش ساخته و از تهديد ها ، استنطاق ها و حتی شکجنه ها و حبس های امرای استبدادی حکومت خم به ابرو نياورد و چون کوه سهندش سرمشق و نمادی از مقاومت و پايداری گرديد در افتخارش همين بس است که ، منظومه بلند سهنديه خطاب به وی سروده شده است قره يا قارا چورلو از طايفه بزرگ اوغوز ( غوز ) می باشد که درقرن اول هجری در محال کوهستانی قاراداغ آذربايجان سکنی گزيده اند . مطلب پدر بولود بعلت نامعلومی از قاراداغ کوچ کرده و درشهر مراغه ساکن شد بولود درهمين شهر ، دريک روز بارانی چشم به حيات گشود و پدرش آن را به فال نيک گرفته ، تازه مولودش را بنام بولود مسمی کرد . بولود تحصيل ابتدايي را در مکتب خانه های شهر مراغه خوانده ، به تبريز آمده ، ضمن مشغول کار ، ادامه تحصيل نيز نموده ، باشخصيت های علمی و فرهنگی و شعرا و نويسندگانی چون استاد يحيي شيدا ، استاد عزيزی ، ايتگين ، دکتر عيسی بيگلو ، فريدون قره چورلو ، ابوصالح و... آشناشده ، درانجمن های ادبی تبريز شرکت فعال داشته ، نخستين شعرش را در مجله ًً شاعرلرمجلسی ًً انتشار داد که ، آثار جاودانه ای مثل ، ًً سازيمين سوزو ًً دردو جلد حاصل عمر پربار اوست . سهند علاوه برشعر و شاعری ، هنر دل انگيز ً آشيقی ًً نيز داشته که استاد و عاشق نوازنده سازبود و اين ميراث مقدس را که يادگاری از ًً ده ده قورقود ً می باشد نمادی از انسان ناطق دانسته و می گويد : در جامعه ای که ، زبان از سخن گفتن عاجز ماند ، بايد زخمه ها و انگشتان آغاز سخن کنند :
اورداکی ، ديل ، آغيز سؤزدن اوساندی سوروشون مطلبی تئللر سؤيله سين
دوداق دانيشارسا ، اود تـــوتـار ، يـانـار گرکدير زخمه لر ، اللر سؤيله سين
سهند از کودکی با ساز و آواز آشيقی انس گرفته و به اين موسیقی دل انگيز آذربايجانی عشق ورزيده و اين غذای لذيذ روح باخون رگ هايش عجين شده بود :
بيلميرم نـدنـديــــر آشقين سسين ائشيدن اورکــده قـالمـاز اختيــار
ان کيچيک ياشيمدان آشيق نغمه سين ائشيدن زامانلار ، توکوم بيز دورار
آری او ، دربرابر بيدادگريهای روزگارش چون کوه باصلابت سهند ايستاده ، هيچ وقت تسليم ظالمان و ستمکاران نگشت ، اما بی عدالتيها و تبعيض هايي که نسبت به ايل صديقش روامی داشتند قلب رقيق و ظريف شاعر به درد می آورده ، با خود زمزمه می کرد :
قارقيش زمانه نين قانونــلارينا قارقيش اورکلری آييرانلارا
قارقيش انسانلاری قفسه ساليب بشر حقوقوندان دم وورانلارا
راستی ، سهند دردهای جامعه اش را خوب شناخت و آن را سرود . افسوس که قلب آن شاعر فرزانه و عاشق صادق در اولين بهار آزادی (58 ) از تپيدن باز ايستاد . مکتوبی که به شاعر حيدر بابا ( استاد شهريار ) نوشته است ، اورا شهريار ملک سخن و ادب می شمارد و از شهريار ميخواهد اورا که ، يک روستائی کلاه نمدی بوده و دردستانش شکسته سازی دارد بحضور بپذيرد و به درد دلش گوش فرا دهد :
ماوی ايوانيندا ساز چالير زهره بورجوندا يای چکيب ، دايانيب کيوان
لايقی وار گيرم قصرينه منــده قيللی پاپاغيملان ، قيريــــق سازيملان
شاعر مبارز و متعصب استماع ناله شهریار
" بوردابیرشعر دار دا قالیب باغیریر مروتسیز اینسانلاری چاغیریر "
به فرياد آمده ، خود را به آب و آتش می زند تا راهی چاره به آزادی شهريارش پيدا کند :
چکيلين ، چکيلين ، يول وئرين کئچيم اوره ييم آليشيب ، آلاو ساچــــارام
شهريار بــوينــونـا زنــجير وورولار؟ ! چئينه رم ، گميرم ، دارتيب ، آچارام
بولود ، در يک چهار مصراع از همين نامه خطابه شهريار می گويد :
روغن چراغ بيگانگان شدن ديگربس است . چرا که ، وطن خودمان تاريک است و ظلمانی و در صورتی که ، برف و بورانی زمستانی خانه خودمان را فراگرفته و سرد کرده ،کانون و اوجاق ديگران را گرم نکنيم :
اؤزگه چيراغينا ياغ اولماق بسديــر دوغما ائـــللريميز قـارانليقــداديــر
يانيب ، يانديرماياق يادين اوجاغين ائويميز سويوقدور ، قيشدير ، شاختادير
آری سهند شاعری است همچون پروانه عاشق سوختن در آتش ايل و تبارخويش است نه ، در آتش ياران بی وفا او، همواره دوست داشت که ، با ايل خود بخندد و باايل خود بگريد . اديب دورانديش از انقلاب يک پارچگی مردمش که ، در راه است برای شهريار سخن می راند و آزادی و رهائی ملت غيور ايران را از قيد و بند اسارت و پاره شدن زنجير ها نويد ميدهد ًً شاعرم ، بنگر که چه شور و غوغايي است ، ملت ايران بپا خواسته و پنجه در پنجه ستمکاران و ظالمان می کوبد ، دل حزين مدار که ، زنجيرهای دست و پايمان در حال گسستن است ً :
شاعريــم ، سؤزومو غـربتـه سالمـــــا قولاغ آس دونيادا ، گؤربير نه سسدير
باغريوی سيخماسين بو ، های ، هارايلار قيريلان زنجير دير ، سينان قفس دير
شهريار ملک سخن با استماع سخنان هيجان آور سهند ، بهت زده شده، آنچنان به وجد می آيد که، سراز پا نمی شناسد چرا که ، سهند با آن ابهت و عظمتش سرتعظيم فرود آورده، خودرا روستائی کلاه نمدی و اورا شهريار خوانده است . همين جاست که طبع روان شاعر چون چشمه زلال به جوش آمده ، سهنديه را که مملو از صنايع ادبی ، ترکيبات تازه و بديع می باشد می سرايد . شاعر پراحساس و نازيک خيال کوه سهند را که نمادی از مقاومت و پايداريست مورد خطاب قرار داده ، بازبان مداحی ، حماسه سرايي می کند :
شاه داغيــم ، چال پاپاعيم ، ائل دايـاغيـم
شانلـی سهنديـم ، باشی طوفانلی سهنديـم
باشدا حیدر بابا تک قارلا ، قيروولا قاريشيب سان
سون ايپک تئللی بولودلارلا افوقده ساريشيب سان
ساواشارکن ، باريشيب سان
حقا که ، استاد محمدحسين شهريار با تصاوير زيبا و تابلوی سحر آميز و رويا گونه ای از جلوه های طبيعت کوه سهند در فصول چهار گانه ، حالات مختلف آن را که ، گاهی چادر سفيد بر سر می کشد و گاهی جامه سبزی که دست نامرئی طبيعت گلهای رنگارنگی چون قالی تبريزی در آن بافته ، پوشيده می شود ، مانند رسام ماهر و چيره دستی باقلم فسونکارش هنر نمايي می کند . راستی اگر بنا شود که ًً لامارتين ًً را ً شاعر درياچه ًً ، ًً سولی پرودوم ًً را ًً سازنده گلدان شکسته ًً ، ًً نيما ًً را ً سراينده افسانه ً ، ًً حجازی ً را ً نگارنده بابا کوهی ً بناميم ، شهريار آذربايجان را نيز بايد ً شاعر حيدربابا و سهنديه ً بناميم . بايد اعتراف کرد که در ميان آثار ترکی و حتی فارسی استاد ، ً سهنديه ً تنها منظومه ای است که بدايع و صنايع ادبی بيشتری بکار برده شده و شاهين خيال شاعر در اوج آسمانها بال و پر می زند و در ً ايوان زهره ً به نواهای الحان خواجه حافظ شيرازی گوش ميدهد که ، برای فرشتگان ساز ميزند و شعر می خواند . آری بهره مندی زنده ياد شهريار از آرايش های سخن در ً سهنديه ً هنرمندانه است و بطور استادانه از فنون بيان بويژه بدايع و ترکيبات تازه استفاده کرده است که ًً حسن تعليل ًً های بی نظير و ًً واج آرايي ًً های گوش نواز ، ًً مراعات النظير ًً های مرتب و ًً تلميحات ًً بجا در آن به اين ادعا صحه می گذارد . در تامل شعر سهنديه به آرايه های ادبی زيادی از قبيل : تشبيه ، استعاره ، مجاز ، تمثيل ، براعت مطلع ( حسن اپتدا ) ، براعت استهلال ( اشاره لطيف به مقصود و هدف اصلی ) ، لف و نشر ( امور متعدده را تفضيلا يا اجمالا ذکر کردن ) ، تنسيق الصفات ( صفات ممدوح را بطور متوالی ذکرکردن ) ، تشخيص و انطاق ( شخصيت دادن به چيز بی جان و ناطق کردن آن ) ، تلميح ( اشاره به يک داستان ملی يا مذهبی و يا اشاره به يک حديث و آيه ) ، ايهام ( به گمان انداختن ، در علم بديع کلمه يا جمله ای که دارای دو معنی 1 – دور و 2 – نزديک بوده باشد ) ، مبالغه ( غلو کردن ) ، حسن تعليل ( برای حکم داده شده علت و سبب لطيف آوردن ) مثل اين بيت : افتادگی آموز اگر طالب فيضی هرگز نخورد آب زمينی که بلند است .
واج آرايي ( تکرار صامت يا مصوت در کلام بطوريکه سخن را خوش آواز کند ) مثل آيه شريفه ًً انا فتحنا فتحا مبينا ًً يا شعر ًً کاش گشاده نبود چشم من و گوش من ًً ، تشابهات ، تکرير يا پارالئليزم paralelisme) ) و ... برخورد مي کنيم که بطور استادانه مستفاد گشته اند . اينک بررسی اين آرايه های زيبای ادبی در منظومه بی نظير ًً سهنديه ً می پردازيم البته ، نا گفته نماند که بعلت کثرت آرايه در اين منظومه ، مجبوريم بطور اختصاری به بيان آن بپردازيم .
واج آرايي : واج آرايي يا نغمه حروف عبارت است از تکرار حروف صامت يا مصوت درکلام بطوري که ، سخن را خوش آهنگ کند مثل : ًً گول گولوم ، گولسون گولوستاندا گولوم ، گوللنسين ً و استاد شهريار در ابيات زير :
قوی ياغيش ياغسادا ، ياغسين ، سئل اولوب آخسدا آخسین
قوی قلمقاشلارين اوچسون فـرلـه رلــه ، هـامی بـاخسين
باشلاريندا هئره لر وار سيلديريملار ، سره لر وار...
با حروف قاف ، غين ، سين و ر واج آرايي نموده است
او ، نه شاعر که ، داغين وصفينه مصداق اونو گؤردوم من ، سنين تک اوجاليق مشقينه مشاق اونو گــؤردوم
عشقه ، عشق اهلينه مشتاق اونـــــــــــــو گؤردوم...
با حرف ً شين ً واج آرايي نموده است که ًً مبالغه و تشبيه ًً بيان گرديده است .
استعاره : استعاره به معنی وام گرفتن است و ًً بکار بردن لفظ در معنی مجازی باعلاقه مشابهت استعاره تحقيقيه می باشد اما استعاره بالکنايه که ، آنرا بنحو مطلق استعاره می نامند عبارت از آن است که ، اديب چيزیرا درذهن خود به چيزی شبيه کند و از مشبه به ، نام نبرد ولی يکی از لوازم آنرا به مشبه نسبت دهد ً . مثل : ابرگريه می کند يا غنچه می خندد . به ابيات زير ً سهنديه ً توجه کنيد :
هله نوروز گولو وار ، قارچيچه يين وار گله جکلر
يئل ، ياغيشدا يويونارکن ده ، گونش له گوله جکلر
اوزلرين تئز سيله جکلر...
يا :
يئل او تئللرده گزنده ، نه کوراوغلو چالی سازين
اؤرده يين خلوت ائديب گؤلده پری لرله چيمنده
قول ، قاناددان اونا آغ حؤله آچار غمزه لی قازين...
براعت مطلع يا حسن اپتدا : ً حسن اپتدا آن است که متکلم در اول کلام خود کلام نيکويي را ايراد کند که شنونده را جذب کند ً مثل :
چون عشقيم عقله قاليب اولوب ، لائبالييام فکـــر ائتمرم بو باره ده سود و زيانيمی
و در ً سهنديه ً می توان به ابيات زير اشاره کرد :
باخ ، نه حؤرمت وار اونون اؤزدئميشی تورک پاپاغیندا
شهريارين تاجی اگميش باشی دورموش قـابـاغينــدا
يا :
قودوزا ، ظاليمه قارشی سينه گرميش ، ووروشاندير
قودوزون کورکونه ظاليم بيره لرتک داريشاندير
آما وجهينده فقير خلقی اگيلميش ، سوروشاندير...
تنسيق الصفات : صفات ممدوح را بطور متوالی ذکر کردن . مثل : قل هو الله احد الله صمد لم يلد و لم يولد . و درشعر سهنديه شهريار می گويد :
اودا شعرين ، ادبين شاه داغی دی ، شانلی سهندی
اودا ، سن تک آتار اولدوزلارا شعری ايله کمندی
اودا ، سيمرغ دان آلماقدادی فندی
شعر يازاندا قلميندن باخاسان نور سپه لندی
ياشاسين شاعر افندی
تشخيص و انطاق : شخصيت دادن به چيز بی جان و آن را ناطق کردن مثل :
گؤزون جان آلماغا پيکان اله آلميش ، قاشين خنجر
ايکی بد مست آراسيندا ندن اولماز حکم زولفون
ًصراف ً
و شهریار خطاب به کوه سهند
می گوید:
گؤيدن الهام آلالی ، سری سماواته دييرسن
هله آغ کورکو بورون ، ياز دا ياشيل دوندا گييرسن
قورادان حالوا ييرسن
تلميح : در لغت به معنی اشاره با گوشه چشم است و در شعر ادب اشاره به يک داستان ملی ، مذهبی يا به يک آيه و حديث می باشد. مثل :
پيراهنی که آيد از او بوی يوسفم ترسم برادران غيورش قبا کنند
خواجه حافظ اشاره به داستان حضرت يوسف می کند که برادرانش اورا به چاه انداخته و پيراهنش را دليل برصدق گفتارشان آلوده به خونش کرده به پدرشان آوردند .
و در سهنديه استاد شهريار : زهره نين قصر برليان ، حصاری اينجی دی ، ياقوت
قصرجادودی ، مهندس لری ً هاروت ايله ماروت ً
اوردا ً مانی ً دايانيب قالميش اوصورت لره مبهوت قاپی قوللوقچوسو هاروت يا :
نسگيل اول چرچی يه قالسين کی ، جواهر نه دی قانمير
مدنيت دبين ائيلير بدويت بير اوسانمير
بير اؤز احوالينا يانمير
حسن تعليل : حسن تعليل يعنی برای حکم داده شده علت لطيف و ظريف آوردن . مثل :
اظهار عجز دربر ظالم روا مدار اشک کباب مايه طغيان آتش است "صائب تبريزی"
شاعر ً سهنديه ً نيز حسن تعليل های زيبايي را آورده است :
آما مندن ساری سن ، آرخايين اول شانلی سهنديم ده لی جيرانلی سهنديم
من ، داها عرش اعلا کؤلگه سی تک بير آغاجيم وار
الده موسی کيمی فرعونه غنيم بير آغاجيم وار حره جيم يوخ فره جيم وار
من ، علی اوغلويام ، آزاده لرين مردی مرادی...
استاد شهرياردر ابيات فوق خطاب به سهند می گويد : از سوی من خاطرت جمع باشد ، نمی خواهد نگران من باشی . چرا که ، عرش اعلای حضرت حق همچون درختی بر سرمن سايه انداخته و در دستم عصايي موسی را دارم ، من شرح صدر دارم نه ضيق صدر از همه مهمتر اينکه ، من فرزند کسی هستم که مراد و مرشد آزادگان است ( اشاره سيد بودن خويش می کند )
روحش شاد و مزارش پرنور باد
ابو طالب اللهیاری"توتقون "
منابع و موخذ :
1 – سهنديه شهريار م – کريمی
2 – مجموعه مقالات صراف سخن دکتر داود رضايي
3 – سازيمين سؤزو ج 1 و 2
4 – فصلنامه ادبی ، فرهنگی و هنری گونش ( ويژه نامه همايش استاد شهريار )
5 – نشريه فرهنگی و ادبی دانشجويي حيدربابا ( سال اول شماره دوم )
6 – ويژه نامه شهريار سخن هفته نامه اختر
+ نوشته شده توسط ابو طالب اللهياري در چهارشنبه چهارم آذر 1388

دوست و هموطن عزيز
در پی برگزاری جلسه شب شعر ترکی توسط انجمن ادبی سهند ریاست دانشگاه آزاد مراغه دکتر سنبلی پس از آنکه تحت فشار نهادهای امنیتی خارج از دانشگاه قرا گرفت حکم به انحلال انجمن ادبی سهند داد. پس از برگزاری مراسم شب شعر مسئولین دانشگاه آقایان علی مقدم و رضا فرهنگ نیا و حامد یگانه پور اعضای شورای مرکزی کانون سهند را احضار نموده وآنان را در مورد اشعار خوانده شده در شب شعر، مورد باز خواست قرار می دهد!!!رئیس دانشگاه در حضور جمع اقدام به فحاشی به ملت مظلوم قره باغ نموده و می گوید که "شما حق ندارید از مظالم فارسها به ملت آذربایجان شعر بخوانید وی ضمن تهدید دانشجویان به تعلیق از تحصیل از آنان میخواهد که دست از این کارهایشان بردارند و میگوید که اگر نماینده ولی فقیه هم بگوید که شما حق دارید جلسه شب شعر برگزار کنید من به شما این اجازه را نمی دهم وحرف وی را قبول ندارم!!! 



