Saturday, December 12, 2009

نيم نگاهی به منظومه سهنديه

http://www.tarnabozan.blogfa.com/post-128.aspx


پرواضح است که ، مرحوم استاد شهريار باسرودن منظومه ًً حيدر بابايه سلام ً پرآوازه گشته ، شهرت جهانی يافته است و درحقيقت با اين پئوما ً حيدر بابا يه سلام ً ی ، منحصر به فرد خود توانسته ، در دنيای شعر و ادبيات ديگر ممالک و زبانهای زنده جهان جايگاه ويژه ای برای خود به ثبت رساند . بقول دکتر سعيد قره آغاجلو ً وقتی سخن از شهريار پيش می آيد بدون ترديد منظومه ً حيدر بابايه سلام ً در ذهنها تداعی ميشود ً منظومه ای که ، بعداز سروده شدن مرزهارا درنورديده ، يکی از شاهکارهای شعر فولکولوريک جهان گشته و درادبيات ترکی با نظيره گويي های بيشماری از آن شده موضوع و فصل نوينی گشوده شده است . ًً حيدربابايه سلام ًً به جهت فلکولوريک بودن ، از زبانی ساده و عامه فهم و تشبيهات محسوس و طبيعی برخوردار است . لاکن منظومه ًً سهنديه ًً استاد که سخن راقم نيز دررابطه با همين منظومه ( سهنديه ) خواهد بود و درحقيقت جايگاه والای شاعر شهير را در عرصه ادبيات تثبيت کرده است ، از زبانی ادبی و تشبيهات وزين فايده جسته است به عبارت ديگر ًً حيدر بابايه سلام ًً استاد منظومه ای است برای عموم مردم يعنی همه مردم کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، شهری و روستايي ، باسواد و بيسواد شهريار را با ًً حيدر بابا ًً می شناسند ولی ًً سهنديه ًً شعری برای خواص از ادبيات و اهل هنر است . استاد شهريار در پئومای ًً سهنديه ًً با بکار گيری واژه های بديع ادبی و ترکيبات تازه و سليس جامه حرير خيال را زيبا تر و جذاب تر ، دل انگيزتر و پرمعناتر نموده ، آری منظومه ًً سهنديه ًً شعری است روان ، دلنشين ، پرمحتوا ، ملوديايي و درعين حال ظريف و خيال انگيز که ، اوج خلاقيت شاعرانه شهريار می باشد و ًً حاصل الهامی است که تشعشع الهی در آن تابيده است ًً م . کريمی در اين رابطه می گويد : ًً استاد در آخرين مصاحبه اش به سئوالاتی چند در اين زمينه پاسخ داده است . وی می گويد که ، سرودن شعر خارج از اراده شاعر است و ًً اگر آفريدن شعر در قدرت و توانايی شاعر بود ، بنده هر روز يک ً سهنديه ًً می سرودم ًً اما فقط يک بار طبع شاعر گل کرده و توانسته است چنين شعری بسرايد . اگثر سروده های استاد شهريار دارای شان نزول است مثل ايوای مادرم ، خاطره بهجت آباد ، خان نه نه ، آمدی جانم به قربانت .... و سهنديه که ، شاهکاريست بی نظير اما اينکه چه شان نزولی در اين منظومه جاودانه بوده است ، بهتر است از زبان خود شاعر بشنويم . شهريار درپاسخ سرايش ًً سهنديه ًً می گويد : ًً من ، اين شعر را در جواب شاعر آذربايجانی مرحوم بولود قره چورلو که ًً سهند ًً تخلص می کرد و بيش از همه در من تاثیر گذاشته بود ، سروده ام . آری سهند شاعری بود آزاده ، آن خوی اخلاقی که سهند داشت در هيچ کس نبود ، اگر خوانده باشيد در شعر حيدر بابا می گويم : حيدر بابا مرد اوغوللار دوغ گيلان ! بعلی ، سهند يک مرد بود ًً . راستی ًً سهندًً کی بود که ، شهريار را اينهمه منقلب کرده و خود را مديون او می داند و به گفته خودش ، با تاج شهرياری درمقابلش سرفرود آورده و تعظيمش می کند ؟! ًً شهريارين تاجی ايميش باشی دورموش قاباغيندا ًً بولود قره چورلو ًً سهند ًً ، آن شاعر خستگی ناپذير آذربايجان که ، ظلم و ستم و اجحاف حکومت مستبد پهلوی چون کوه سينه اش را سپر خلقش ساخته و از تهديد ها ، استنطاق ها و حتی شکجنه ها و حبس های امرای استبدادی حکومت خم به ابرو نياورد و چون کوه سهندش سرمشق و نمادی از مقاومت و پايداری گرديد در افتخارش همين بس است که ، منظومه بلند سهنديه خطاب به وی سروده شده است قره يا قارا چورلو از طايفه بزرگ اوغوز ( غوز ) می باشد که درقرن اول هجری در محال کوهستانی قاراداغ آذربايجان سکنی گزيده اند . مطلب پدر بولود بعلت نامعلومی از قاراداغ کوچ کرده و درشهر مراغه ساکن شد بولود درهمين شهر ، دريک روز بارانی چشم به حيات گشود و پدرش آن را به فال نيک گرفته ، تازه مولودش را بنام بولود مسمی کرد . بولود تحصيل ابتدايي را در مکتب خانه های شهر مراغه خوانده ، به تبريز آمده ، ضمن مشغول کار ، ادامه تحصيل نيز نموده ، باشخصيت های علمی و فرهنگی و شعرا و نويسندگانی چون استاد يحيي شيدا ، استاد عزيزی ، ايتگين ، دکتر عيسی بيگلو ، فريدون قره چورلو ، ابوصالح و... آشناشده ، درانجمن های ادبی تبريز شرکت فعال داشته ، نخستين شعرش را در مجله ًً شاعرلرمجلسی ًً انتشار داد که ، آثار جاودانه ای مثل ، ًً سازيمين سوزو ًً دردو جلد حاصل عمر پربار اوست . سهند علاوه برشعر و شاعری ، هنر دل انگيز ً آشيقی ًً نيز داشته که استاد و عاشق نوازنده سازبود و اين ميراث مقدس را که يادگاری از ًً ده ده قورقود ً می باشد نمادی از انسان ناطق دانسته و می گويد : در جامعه ای که ، زبان از سخن گفتن عاجز ماند ، بايد زخمه ها و انگشتان آغاز سخن کنند :

اورداکی ، ديل ، آغيز سؤزدن اوساندی سوروشون مطلبی تئللر سؤيله سين

دوداق دانيشارسا ، اود تـــوتـار ، يـانـار گرکدير زخمه لر ، اللر سؤيله سين

سهند از کودکی با ساز و آواز آشيقی انس گرفته و به اين موسیقی دل انگيز آذربايجانی عشق ورزيده و اين غذای لذيذ روح باخون رگ هايش عجين شده بود :

بيلميرم نـدنـديــــر آشقين سسين ائشيدن اورکــده قـالمـاز اختيــار

ان کيچيک ياشيمدان آشيق نغمه سين ائشيدن زامانلار ، توکوم بيز دورار

آری او ، دربرابر بيدادگريهای روزگارش چون کوه باصلابت سهند ايستاده ، هيچ وقت تسليم ظالمان و ستمکاران نگشت ، اما بی عدالتيها و تبعيض هايي که نسبت به ايل صديقش روامی داشتند قلب رقيق و ظريف شاعر به درد می آورده ، با خود زمزمه می کرد :

قارقيش زمانه نين قانونــلارينا قارقيش اورکلری آييرانلارا

قارقيش انسانلاری قفسه ساليب بشر حقوقوندان دم وورانلارا

راستی ، سهند دردهای جامعه اش را خوب شناخت و آن را سرود . افسوس که قلب آن شاعر فرزانه و عاشق صادق در اولين بهار آزادی (58 ) از تپيدن باز ايستاد . مکتوبی که به شاعر حيدر بابا ( استاد شهريار ) نوشته است ، اورا شهريار ملک سخن و ادب می شمارد و از شهريار ميخواهد اورا که ، يک روستائی کلاه نمدی بوده و دردستانش شکسته سازی دارد بحضور بپذيرد و به درد دلش گوش فرا دهد :

ماوی ايوانيندا ساز چالير زهره بورجوندا يای چکيب ، دايانيب کيوان

لايقی وار گيرم قصرينه منــده قيللی پاپاغيملان ، قيريــــق سازيملان

شاعر مبارز و متعصب استماع ناله شهریار

" بوردابیرشعر دار دا قالیب باغیریر مروتسیز اینسانلاری چاغیریر "

به فرياد آمده ، خود را به آب و آتش می زند تا راهی چاره به آزادی شهريارش پيدا کند :

چکيلين ، چکيلين ، يول وئرين کئچيم اوره ييم آليشيب ، آلاو ساچــــارام

شهريار بــوينــونـا زنــجير وورولار؟ ! چئينه رم ، گميرم ، دارتيب ، آچارام

بولود ، در يک چهار مصراع از همين نامه خطابه شهريار می گويد :

روغن چراغ بيگانگان شدن ديگربس است . چرا که ، وطن خودمان تاريک است و ظلمانی و در صورتی که ، برف و بورانی زمستانی خانه خودمان را فراگرفته و سرد کرده ،کانون و اوجاق ديگران را گرم نکنيم :

اؤزگه چيراغينا ياغ اولماق بسديــر دوغما ائـــللريميز قـارانليقــداديــر

يانيب ، يانديرماياق يادين اوجاغين ائويميز سويوقدور ، قيشدير ، شاختادير

آری سهند شاعری است همچون پروانه عاشق سوختن در آتش ايل و تبارخويش است نه ، در آتش ياران بی وفا او، همواره دوست داشت که ، با ايل خود بخندد و باايل خود بگريد . اديب دورانديش از انقلاب يک پارچگی مردمش که ، در راه است برای شهريار سخن می راند و آزادی و رهائی ملت غيور ايران را از قيد و بند اسارت و پاره شدن زنجير ها نويد ميدهد ًً شاعرم ، بنگر که چه شور و غوغايي است ، ملت ايران بپا خواسته و پنجه در پنجه ستمکاران و ظالمان می کوبد ، دل حزين مدار که ، زنجيرهای دست و پايمان در حال گسستن است ً :

شاعريــم ، سؤزومو غـربتـه سالمـــــا قولاغ آس دونيادا ، گؤربير نه سسدير

باغريوی سيخماسين بو ، های ، هارايلار قيريلان زنجير دير ، سينان قفس دير

شهريار ملک سخن با استماع سخنان هيجان آور سهند ، بهت زده شده، آنچنان به وجد می آيد که، سراز پا نمی شناسد چرا که ، سهند با آن ابهت و عظمتش سرتعظيم فرود آورده، خودرا روستائی کلاه نمدی و اورا شهريار خوانده است . همين جاست که طبع روان شاعر چون چشمه زلال به جوش آمده ، سهنديه را که مملو از صنايع ادبی ، ترکيبات تازه و بديع می باشد می سرايد . شاعر پراحساس و نازيک خيال کوه سهند را که نمادی از مقاومت و پايداريست مورد خطاب قرار داده ، بازبان مداحی ، حماسه سرايي می کند :

شاه داغيــم ، چال پاپاعيم ، ائل دايـاغيـم

شانلـی سهنديـم ، باشی طوفانلی سهنديـم

باشدا حیدر بابا تک قارلا ، قيروولا قاريشيب سان

سون ايپک تئللی بولودلارلا افوقده ساريشيب سان

ساواشارکن ، باريشيب سان

حقا که ، استاد محمدحسين شهريار با تصاوير زيبا و تابلوی سحر آميز و رويا گونه ای از جلوه های طبيعت کوه سهند در فصول چهار گانه ، حالات مختلف آن را که ، گاهی چادر سفيد بر سر می کشد و گاهی جامه سبزی که دست نامرئی طبيعت گلهای رنگارنگی چون قالی تبريزی در آن بافته ، پوشيده می شود ، مانند رسام ماهر و چيره دستی باقلم فسونکارش هنر نمايي می کند . راستی اگر بنا شود که ًً لامارتين ًً را ً شاعر درياچه ًً ، ًً سولی پرودوم ًً را ًً سازنده گلدان شکسته ًً ، ًً نيما ًً را ً سراينده افسانه ً ، ًً حجازی ً را ً نگارنده بابا کوهی ً بناميم ، شهريار آذربايجان را نيز بايد ً شاعر حيدربابا و سهنديه ً بناميم . بايد اعتراف کرد که در ميان آثار ترکی و حتی فارسی استاد ، ً سهنديه ً تنها منظومه ای است که بدايع و صنايع ادبی بيشتری بکار برده شده و شاهين خيال شاعر در اوج آسمانها بال و پر می زند و در ً ايوان زهره ً به نواهای الحان خواجه حافظ شيرازی گوش ميدهد که ، برای فرشتگان ساز ميزند و شعر می خواند . آری بهره مندی زنده ياد شهريار از آرايش های سخن در ً سهنديه ً هنرمندانه است و بطور استادانه از فنون بيان بويژه بدايع و ترکيبات تازه استفاده کرده است که ًً حسن تعليل ًً های بی نظير و ًً واج آرايي ًً های گوش نواز ، ًً مراعات النظير ًً های مرتب و ًً تلميحات ًً بجا در آن به اين ادعا صحه می گذارد . در تامل شعر سهنديه به آرايه های ادبی زيادی از قبيل : تشبيه ، استعاره ، مجاز ، تمثيل ، براعت مطلع ( حسن اپتدا ) ، براعت استهلال ( اشاره لطيف به مقصود و هدف اصلی ) ، لف و نشر ( امور متعدده را تفضيلا يا اجمالا ذکر کردن ) ، تنسيق الصفات ( صفات ممدوح را بطور متوالی ذکرکردن ) ، تشخيص و انطاق ( شخصيت دادن به چيز بی جان و ناطق کردن آن ) ، تلميح ( اشاره به يک داستان ملی يا مذهبی و يا اشاره به يک حديث و آيه ) ، ايهام ( به گمان انداختن ، در علم بديع کلمه يا جمله ای که دارای دو معنی 1 – دور و 2 – نزديک بوده باشد ) ، مبالغه ( غلو کردن ) ، حسن تعليل ( برای حکم داده شده علت و سبب لطيف آوردن ) مثل اين بيت : افتادگی آموز اگر طالب فيضی هرگز نخورد آب زمينی که بلند است .

واج آرايي ( تکرار صامت يا مصوت در کلام بطوريکه سخن را خوش آواز کند ) مثل آيه شريفه ًً انا فتحنا فتحا مبينا ًً يا شعر ًً کاش گشاده نبود چشم من و گوش من ًً ، تشابهات ، تکرير يا پارالئليزم paralelisme) ) و ... برخورد مي کنيم که بطور استادانه مستفاد گشته اند . اينک بررسی اين آرايه های زيبای ادبی در منظومه بی نظير ًً سهنديه ً می پردازيم البته ، نا گفته نماند که بعلت کثرت آرايه در اين منظومه ، مجبوريم بطور اختصاری به بيان آن بپردازيم .

واج آرايي : واج آرايي يا نغمه حروف عبارت است از تکرار حروف صامت يا مصوت درکلام بطوري که ، سخن را خوش آهنگ کند مثل : ًً گول گولوم ، گولسون گولوستاندا گولوم ، گوللنسين ً و استاد شهريار در ابيات زير :

قوی ياغيش ياغسادا ، ياغسين ، سئل اولوب آخسدا آخسین

قوی قلمقاشلارين اوچسون فـرلـه رلــه ، هـامی بـاخسين

باشلاريندا هئره لر وار سيلديريملار ، سره لر وار...

با حروف قاف ، غين ، سين و ر واج آرايي نموده است

او ، نه شاعر که ، داغين وصفينه مصداق اونو گؤردوم من ، سنين تک اوجاليق مشقينه مشاق اونو گــؤردوم

عشقه ، عشق اهلينه مشتاق اونـــــــــــــو گؤردوم...

با حرف ً شين ً واج آرايي نموده است که ًً مبالغه و تشبيه ًً بيان گرديده است .

استعاره : استعاره به معنی وام گرفتن است و ًً بکار بردن لفظ در معنی مجازی باعلاقه مشابهت استعاره تحقيقيه می باشد اما استعاره بالکنايه که ، آنرا بنحو مطلق استعاره می نامند عبارت از آن است که ، اديب چيزیرا درذهن خود به چيزی شبيه کند و از مشبه به ، نام نبرد ولی يکی از لوازم آنرا به مشبه نسبت دهد ً . مثل : ابرگريه می کند يا غنچه می خندد . به ابيات زير ً سهنديه ً توجه کنيد :

هله نوروز گولو وار ، قارچيچه يين وار گله جکلر

يئل ، ياغيشدا يويونارکن ده ، گونش له گوله جکلر

اوزلرين تئز سيله جکلر...

يا :

يئل او تئللرده گزنده ، نه کوراوغلو چالی سازين

اؤرده يين خلوت ائديب گؤلده پری لرله چيمنده

قول ، قاناددان اونا آغ حؤله آچار غمزه لی قازين...

براعت مطلع يا حسن اپتدا : ً حسن اپتدا آن است که متکلم در اول کلام خود کلام نيکويي را ايراد کند که شنونده را جذب کند ً مثل :

چون عشقيم عقله قاليب اولوب ، لائبالييام فکـــر ائتمرم بو باره ده سود و زيانيمی

و در ً سهنديه ً می توان به ابيات زير اشاره کرد :

باخ ، نه حؤرمت وار اونون اؤزدئميشی تورک پاپاغیندا

شهريارين تاجی اگميش باشی دورموش قـابـاغينــدا

يا :

قودوزا ، ظاليمه قارشی سينه گرميش ، ووروشاندير

قودوزون کورکونه ظاليم بيره لرتک داريشاندير

آما وجهينده فقير خلقی اگيلميش ، سوروشاندير...

تنسيق الصفات : صفات ممدوح را بطور متوالی ذکر کردن . مثل : قل هو الله احد الله صمد لم يلد و لم يولد . و درشعر سهنديه شهريار می گويد :

اودا شعرين ، ادبين شاه داغی دی ، شانلی سهندی

اودا ، سن تک آتار اولدوزلارا شعری ايله کمندی

اودا ، سيمرغ دان آلماقدادی فندی

شعر يازاندا قلميندن باخاسان نور سپه لندی

ياشاسين شاعر افندی

تشخيص و انطاق : شخصيت دادن به چيز بی جان و آن را ناطق کردن مثل :

گؤزون جان آلماغا پيکان اله آلميش ، قاشين خنجر

ايکی بد مست آراسيندا ندن اولماز حکم زولفون

ًصراف ً

و شهریار خطاب به کوه سهند

می گوید:

گؤيدن الهام آلالی ، سری سماواته دييرسن

هله آغ کورکو بورون ، ياز دا ياشيل دوندا گييرسن

قورادان حالوا ييرسن

تلميح : در لغت به معنی اشاره با گوشه چشم است و در شعر ادب اشاره به يک داستان ملی ، مذهبی يا به يک آيه و حديث می باشد. مثل :

پيراهنی که آيد از او بوی يوسفم ترسم برادران غيورش قبا کنند

خواجه حافظ اشاره به داستان حضرت يوسف می کند که برادرانش اورا به چاه انداخته و پيراهنش را دليل برصدق گفتارشان آلوده به خونش کرده به پدرشان آوردند .

و در سهنديه استاد شهريار : زهره نين قصر برليان ، حصاری اينجی دی ، ياقوت

قصرجادودی ، مهندس لری ً هاروت ايله ماروت ً

اوردا ً مانی ً دايانيب قالميش اوصورت لره مبهوت قاپی قوللوقچوسو هاروت يا :

نسگيل اول چرچی يه قالسين کی ، جواهر نه دی قانمير

مدنيت دبين ائيلير بدويت بير اوسانمير

بير اؤز احوالينا يانمير

حسن تعليل : حسن تعليل يعنی برای حکم داده شده علت لطيف و ظريف آوردن . مثل :

اظهار عجز دربر ظالم روا مدار اشک کباب مايه طغيان آتش است "صائب تبريزی"

شاعر ً سهنديه ً نيز حسن تعليل های زيبايي را آورده است :

آما مندن ساری سن ، آرخايين اول شانلی سهنديم ده لی جيرانلی سهنديم

من ، داها عرش اعلا کؤلگه سی تک بير آغاجيم وار

الده موسی کيمی فرعونه غنيم بير آغاجيم وار حره جيم يوخ فره جيم وار

من ، علی اوغلويام ، آزاده لرين مردی مرادی...

استاد شهرياردر ابيات فوق خطاب به سهند می گويد : از سوی من خاطرت جمع باشد ، نمی خواهد نگران من باشی . چرا که ، عرش اعلای حضرت حق همچون درختی بر سرمن سايه انداخته و در دستم عصايي موسی را دارم ، من شرح صدر دارم نه ضيق صدر از همه مهمتر اينکه ، من فرزند کسی هستم که مراد و مرشد آزادگان است ( اشاره سيد بودن خويش می کند )

روحش شاد و مزارش پرنور باد

ابو طالب اللهیاری"توتقون "

منابع و موخذ :

1 – سهنديه شهريار م – کريمی

2 – مجموعه مقالات صراف سخن دکتر داود رضايي

3 – سازيمين سؤزو ج 1 و 2

4 – فصلنامه ادبی ، فرهنگی و هنری گونش ( ويژه نامه همايش استاد شهريار )

5 – نشريه فرهنگی و ادبی دانشجويي حيدربابا ( سال اول شماره دوم )

6 – ويژه نامه شهريار سخن هفته نامه اختر

+ نوشته شده توسط ابو طالب اللهياري در چهارشنبه چهارم آذر 1388

Sunday, November 25, 2007



سهنديه- محمد حسين شهريار
سهه ندييه - محه ممه د حوسئين شهرييار




http://sehend-turkce.blogspot.com/


سهنديه- محمد حسين شهريار
سهه ندييه - محه ممه د حوسئين شهرييار


شاه داغیم، چال پاپاغیم، ائل دایاغیم، شانلی سهه ند´یم
باشی توفانلی سهه ند´یم، اوره يي قانلي سهه ند`يم

باشدا حئیدر بابا تک قارلا، قیروولا قاریشیبسان
سون ایپه ک تئللی بولودلارلا اوفوقده ساریشیبسان
ساواشارکه ن باریشیبسان

گؤیده ن ایلهام آلالی، سیرری سماواتا دییه رسه ن
هله آغ کورکو بورون، یازدا یاشیل دون دا گییه رسه ن
قورادان حالوا یییه رسه ن


دؤشله رینده سونالار سينه سي تک شوخ ممه له رده
نه سرین چئشمه له رین وار
او یاشیل تئلله ری، یئل هؤرمه ده آینالی سحه رده
عیشوه لی ائشمه له رین وار
قوی یاغیش یاغسا دا یاغسین
سئل اولوب آخسا دا آخسین
یانلاریندا دره له ر وار
قوی قله م قاشلارین اوچسون فره له رله، هامی باخسین
باشلاریندا هئره له ر وار
سیلدیریملار، سره له ر وار

او اته کله رده نه قیزلار یاناغی لاله له رین وار
قوزولار اوتلایاراق نئیده نه خوش ناله له رین وار
آی کیمی هاله له رین وار

گول- چیچه کده ن بزه نه نده، نه گلینله ر کیمی نازین
یئل اسه نده او سولاردا نه درین راز-و نیازین
اوینایار گوللو قوتازین
تیتره ییر ساز تئلی تک شاخه له رین چایدا، چمه نده
یئل او تئلله رده گزه نده، نه کوراوغلو چالی سازین
اؤرده یین خلوه ت ائدیب گؤلده پریله رله چیمه نده
قول-قاناددان اونا آغ هؤوله آچار غمزه لی قازین
قیش گئده ر، قوی گله یازین

هله نووروز گولو وار، قار چیچه یین وار، گله جه کله ر
نيل ياغيشدا يووونار كنده، گونه شله ن گوله جه كله ر
اوزله رین تئز سیله جه کله ر

قیشدا کكلیک هه وه سيیله، چؤله قاچدیقدا جاوانلار
قاردا قاققیلدایاراق نازلی قه لمقاشلارین اولسون
یازدا، دؤشله رده ناهار منده سین آچدیقدا چوبانلار
بوللو سودلو سوروله ر، دادلی قاووتماجلارین اولسون

آد آلیب سنده ن او شاعیر کی سن اوندان آد آلارسان
اونا هر داد وئره سه ن، یوز او موقابیل داد آلارسان
تاریدان هر زاد آلارسان
آداش اولدوقدا، سن اونلان داها آرتیق اوجاليرسان
باش اوجالماقدا دماوه ند داغیندان باج آلارسان
شئر الینده ن تاج آليرسان

او دا شئعرین، اده بین شاه داغیدیر، شانلی سهه ند`یم
او دا سن تک آتار اولدوزلارا شئعریله کمه ندی
او دا سیمورغدان آلماقدادی فندی
شئعر یازاندا قله مینده ن دييه سه ن دورر سپه له ندی
سانکی اولدوزلار اله ندی
سؤز دییه نده گؤروسه ن قاتدی گولو، پوسته نی، قندی
یاشاسین شاعیر افه ندی!

او نه شاعیر، کی خه یال مرکه بینه شوو شیغيیاندا
او نهه نگ آت آیاغین توزلو بولودلاردا قویاندا
لوله له نمه کده دی یئر-گؤی، نئجه تومار سارییاندا
گؤره جه کسه ن او زاماندا
نه زامان وارسا، مکان وارسا کسیب بیچدی بیر آندا
گئچه جه کله ر، گله جه کله ر نه بویاندا، نه او یاندا
نه بييلم قالدي هاياندا؟

او نه شاعیر، کی داغین وصفینه میصداق اونو گؤردوم
من سنین تک اوجالیق مشقینه مششاق اونو گؤردوم
عئشقه، عئشق اهلینه موشتاق اونو گؤردوم

باخ نه حؤرمه ت وار اونون اؤز دئمیشی توک پاپاغیندا
شهريیار´ین تاجي اه یمیش باشی دورموش قاباغیندا
باشینا ساوریلان اینجی، چاریق اولموش آیاغیندا
وحی`دیر شئعری، مله کله ردی پیچیلدار قولاغیندا
آیه له ردیر دوداغیندا
شهدي وار بال دوداغيندا

او دا داغلار کیمی شانینده نه یازسام، یاراشاندیر
او دا ظالیم قوپاران قارلا، کوله کله دوروشه ندیر
قودوزا، ظالیمه قارشی سینه گرمیش، ووروشاندیر
قودوزون کورکونه، ظالیم بیره له ر تک داراشاندیر
آمما وجهینده فقیر خالقی اه ییلمیش، سوروشاندیر
قارا میلله ت ده هونه ر بيلسه، هونه رله آراشاندیر
قارالارلا قاریشاندیر، ساریشاندیر

گئجه حاققین گؤزودور، طور تؤره تمیش اوجاغیندا
اریییب باغ تک اوره کله ردی یانارلار چیراغیندا
مئی، محه ببه تده ن ایچیب لاله بیتیبدیر یاناغیندا
او بیر اوغلان کی، پریله ر سو ایچه رله ر چاناغیندا
اینجی قاینار بولاغیندا
طبعی بیر سئوگیلی بولبول، کی اوخور گول بوداغیندا
ساری سونبول قوجاغیندا
سولار افسانه دی سؤیله ر اونون افسونلو باغیندا
سحه رین چنلی چاغیندا

شاعیرین ذؤوقو، نه افسونلو، نه افسانه لی باغلار
آی نه باغلار کی "الیف لئیلی"ده، افسانه ده باغلار
اود یاخیب، داغلاری داغلار
گول گوله رسه بولاق آغلار

شاعیرین عاله می اؤلمه ز، اونا عاله مده زاوال یوخ
آرزيلار اوردا نه خاطیرله یه، ایمکاندی، ماحال یوخ
باغ-ي جننه ت کیمی اوردا "بو حارامدیر، او حالال" یوخ
او محه ببه تده ملال یوخ
اوردا حالدیر، داها قال یوخ

گئجه له ر اوردا گوموشده ندی، قیزیلداندي گونوزله ر
نه زوموررود کیمی باغلاردی، نه مرمه ر کیمی دوزله ر
نه ساری تئللی اینه کله ر، نه آلا گؤزلو اؤکوزله ر
آی نئجه آی کیمی اوزله ر

گول آغاجلاری، نه طاووس کیمی چترین آچیب الوان
حولل.ه کروانیدی، چؤلل.ه ر، بزه نير سورسه بو کاروان
ده وه کاروانیدي داغلار، یوکو اطله سدی بو حئیوان
صابیر´ین شهرینه دوغرو، قاتاری چکمه ده سروان
او خه یالیمداکی شیروان

اوردا قار دا یاغار، آمما داها گولل.ه ر سولابیلمه ز
بو طبیعه ت، او طراوه تده ماحالدیر، اولابیلمه ز
عؤمر پئیمانه سی اوردا دولابیلمه ز

او اوفوقله رده باخارسان نه دنیزله ر، نه بوغازلار
نه پریله ر کیمی قو قوشلاري اوچماقدا، نه قازلار
گؤلده چیممه کده نه قیزلار

بالیق اولدوز کیمی گؤل.له رده، دنیزله رده پاریلدار
آبشار مورواریسین سئل کیمی تؤکدوکده خاریلدار
یئل کوشولدار، سو شاریلدار

قصرله ر واردی قیزیلدان، قالالار واردی عقیقده ن
رافائل تابلوسو تک، صحنه له ری عهد-ي عتیقده ن
دویماسان کؤهنه رفیقده ن

جننه تین باغلاری تک باغلارینین حورو قوصورو
دوزولوب غورفه ده، بالكوندا جه واهير كيمي حوري
الده حوریله رینین جام-ی بولورو
تونگونون گول کیمی صهبا-يی طهورو

نه ماراقلار کی، آییق گؤزله ره رؤیادی دئییرسه ن
نه شافاقلار کی، درين باخمادا دریادی دئییرسه ن
اویدوران جننه ت-ي مأوادی دئییرسه ن

زؤهره نین قصری بیریلیان، حيصاري اينجيدي، یاقوت
قصر-ی جادودو، موهه ندیسله ری هاروت ایله ماروت
اوردا مانی دایانیب قالمیش او صوره تله ره مبهوت
قاپی قوللوقچوسو هاروت

اوردادير شئعر-و اده ب منبه عی، سرچئشمه دی قاینار
نه پریله ر کیمی فه وواره ده ن افشان اولوب اوینار
شاعیر آنجاق بونو آنلار

دولو مهتاب کیمی ایسته خریدی فه وواره له ر ایله
مله که اوردا چیمه ر، آی کیمی مهپاره له ر ایله
گوللو گوشواره له ر ایله
شئعر-و موسیقی شاباش اولمادا، افشاندی، پریشان
سانکی آغ شاهی`دیر اولماقدا گلین باشینا افشان
نه گلینله ر کی، نه انلیک اوزه سورته رله، نه کیرشان
یاخا، نه تولکو، نه دووشان

آغ پریله ر، ساری کؤینه کلی بولودلاردان انیرله ر
سود گؤلونده، مله که ایله چیمه رکه ن سئوینیرله ر
سئوینیرله ر، اؤیونورله ر
قاوزاناندا هله الده دولو بیر جام آپاریرلار
سانکی چنگیله ره، شاعیرله ره، ایلهام آپاریرلار
دریا قیزلارینا پئیغام آپاریرلار

دنیزین اؤرتویو ماوی، اوفوقون سقفی سماوی
آینادیر هر نه باخیرسان: یئر اولوب گؤیله موساوی
غرق اونون شئعرینه راوی
غورفه له ر، آی، بولود آلتیندا اولار تک گؤرونورله ر
گؤز آچیب یومما، چیراقلار کیمی یاندیقدا سؤنورله ر
صحنه له ر چرخ-ی فله ک تک بورونوب، گاه دا چؤنورله ر
کؤلگه لیکله ر سورونورله ر

زوهره بالكوندا ايلاهه شینئلینده گؤرونه رکه ن
باخسان حافيظ´ی ده اوردا جلاله تله گؤره رسه ن
نه سئوه رسه ن

گاه گؤره ن حافظ-ي شیراز ایله بالکوندا دوروبلار
گاه گؤره ن اورتادا شطره نج قورارکه ن اوتوروبلار
گاه گؤره ن سازیله، آوازیله ائیله نجه قوروبلار
سانکی ساغه ر ده ووروبلار

خاجه الحان اوخویاندا، هامی ایشده ن دایانیرلار
او نه واله رله پریله ر گاه اویوب، گاه اویانیرلار
لاله له ر شؤعله سی، الوان شیشه رنگی بویانیرلار
نه خومار گؤزله، یانیرلار

قاناد ایسته ر بو فضا، قوی قالا ترلانلی سهه ند`یم
ائشیت اؤز قیصصه می، دستانیمی، دستانلی سهه ند`یم
سنی حئیدر بابا او نعره له ر ایله چاغیراندا
او سفیل داردا قالان، تولکو قاوان شئر باغیراندا
شئیطانین شیللاغا قالخان قاتیری نوخدا قیراندا
دده قورقوت سسین آلدیم، دئدیم آرخامدی، ایناندیم
آرخا دوردوقدا سهه ند`یم ساوالان تک هاوالاندیم
سئله قارشی قاوالاندیم

جوشقون´ون دا قانی داشدی، منه بیر هایلی سس اولدو
هر سسیز بیر نفه س اولدو
باکی داغلاری دا، های وئردی سسه، قیها اوجالدی
او تایین نعره له ري سانکی بو تایدان دا باج آلدی
قورد آجالدیقدا قوجالدی

راحیم´ین نعره سی قاوزاندی، دییه ن توپلار آتیلدی
سئل گلیب نهره قاتیلدی ....
روسته م´ین توپلاری سسله ندی، دییه ن بومبلار آتیلدی
بیزه گول-غونچا ساچیلدی

قورخما گلدیم دییه، سسله رده منه جان دئدی قارداش
منه جان-جان دییه ره ک، دوشمه نه قان-قان دئدی قارداش
شهریيار سؤیله مه ده ن
گاه منه سولطان دئدی قارداش
من ده جانیم چیغیریب: جان سنه قوربان دئدی قارداش
یاشا اوغلان! سیزه داغدان، دلی جئیران دئدی قارداش
ائل، سیزه قافلان دئدی قارداش
داغ، سیزه آسلان دئدی قارداش

داغلی حئیده ربابا´نین آرخاسی هر یئرده داغ اولدو
داغا داغلار دایاق اولدو
آرزیم آینا-چیراق قویمادا، آیدین شافاق اولدو
او تایین نغمه سی قاوزاندی، اوره کله ر قولاق اولدو
یئنه قارداش دییه ره ک، قاچمادا باشلار آیاق اولدو
قاچدیق، اوزله شدیک آرازدا،.....
یئنه گؤزله ر بولاق اولدو
یئنه غمله ر قالاق اولدو
یئنه قارداش سایاغی سؤزله ریمیز بیر سایاق اولدو
وصل اییین آلمادا، ال چاتمادی عئشقیم داماق اولدو
هله لیک غم سارالارکه ن قارالار دؤندو آغ اولدو
آراز´ین سود گؤلو داشدی، قایالیقلار دا باغ اولدو
ساری سونبولل.ه ره زولف ایچره، اوراقلار داراق اولدو
یونجالیقلار یئنه بیلدیرچینه یای-یاز یاتاق اولدو
گؤزده یاشلار چیراق اولدو
لاله بیتدی یاناق اولدو
غونچا گولدو، دوداق اولدو
نه ايسه سولدا، ساغ اولدو

ائلیمی آرخامی گؤردوکده ظالیم اووچو قیسیلدی
سئل کیمی ظولمو باسیلدی، زینه آرخ اولدو، کسیلدی
گؤل، گؤزونده ن یاشی سیلدی
تور قوران اووچو آتين قاومادا، سیندی، گئری قالدی
اؤزو گئتدی، يئري قالدی

آمما حئیده ربابا دا بیلدی کی، بیز تک هامی داغلار
باغلانیب قول-قولا زنجیرده، بولودلار اودور آغلار
نه بیلیم بلکه طبیعه ت اؤزو نامه رده گون آغلار
اه یری یوللاری آچارکه ن، دوز اولان قوللاری باغلار
صاف اولان سینه نی داغلار

داغلارین هر نه قوچو، ترلانی، جئیرانی، مارالی
هامی دوشگون، هامی پوزغون، سینه له ر داغلی، یارالی
گول آچان یئرده سارالی

آمما ظن ائتمه کی، داغلار یئنه قالخان اولاجاقدیر
محشه ر اولماقدا بولودلار، هامي وولقان اولاجاقدیر
ظولم دونیاسی یانارکه ن ده تیلیت قان اولاجاقدیر
وای نه توفان اولاجاقدیر

دئدین: آزه ر ائلینین بیر یارالی نیسگیلییه م من
نیسگیل اولسام دا گولوم بیر ابه دی سئوگیلییه م من
ائل منی آتسا دا اؤز گولشه نيمين بولبولویه م من
ائلیمین فارسیجا دا دردینی سؤیله ر دیلییه م من
دئنه! دوغرو نه قارانلیق ایسه ائل مشعه لییه م من
ابه دييه ت گولویه م من

نیسگیل اول چرچییه قالسین کی جه واهیر نه دی قانمیر
مده نیيه ت دبین ائیلیر بده ويیه ت، بیر اوسانمیر
گون گئدیر آز قالا باتسین، گئجه سینده ن بیر اویانمیر
بیر اؤز احوالینا یانمیر

آتار اینسانلیغی آمما، یالان انسابی آتانماز
فیتنه قاوزانماسا بیر گون، گئجه آسوده یاتانماز
باشی باشلارا قاتانماز

آمما منده ن ساری، سن آرخایین اول شانلی سهه ن`دیم
دلی جئیرانلی سهه ن`دیم
من داها عرش-ي اعلا کؤلگه سی تک باشدا تاجیم وار
الده موسا كيمي فيرعون´ا قنیم بیر آغاجیم وار
حره جیم یوخ، فره جیم وار

من علی اوغلویام، آزاده له رین مردي، مورادی
او قارانلیقلارا مشعه ل
او ایشیقلیقلارا هادی
حاققا، ایمانا مونادی
باشدا سینماز سیپه ریم، الده کوته لمه ز قیلیجیم وار

--------------------------------------
*بعضي يايينلاردا اؤزگون متينده بولونمايان و بولود قاراچورلويا عاييد اولماديقلاري ساولانان (ايدديعا ائديله ن) آشاغيداكي ديزه له ر (بندله ر) بو قوشاغا (پوئمايا) آرتيريلميشدير:

[*دردیمیز سانما کی، بیر تبریز-و تئهران´دیر عزیزیم
یا کی، بیز تورک´ه جهننه م اولان ایران´دير عزیزیم
یوخ بو دین داعواسیدیر، دونیا تیلیت قاندیر عزیزیم
تورک اولا، فارس اولا دوزلوک داها تالاندیر عزیزیم
بیز آتان دیندیر، آتان دا بیزی ایماندیر عزیزیم
سامیری مورته د ائدیب هر نه موسه لماندیر عزیزیم
اوممه تین هارون´و من تکله رله گیریاندیر عزیزم
هر طره فده ن قیلیج اندیرسه له قالخاندیر عزیزیم
بیر بیزیم درمانیمیز موسی-يي عيمران´دیر عزیزیم
گله جه ک شوبهه سی یوخ، آیه-يی قورآن`دیر عزیزیم
او هامی دردله ره درماندیر عزیزیم

دوقتور اولدوقدا بشه ر بو یارانی ساغلاماق اولماز
اولماسا آللاه الی دین مره ضین چاغلاماق اولماز
داغلاماق دا علاج اولسا بیر ائلی داغلاماق اولماز
دینی آتمیش ائله یاوروم داها بئل باغلاماق اولماز
او گولوب آغلایا دا، اونلا گولوب آغلاماق اولماز
شئیطانی یاغلاماق اولماز*]


Saturday, November 24, 2007



خالق شاعیری « بولود قاراچورلو٫ سهند» و اونون یارادیجیلیغی (۱۳۵۸-۱۳۰۵)

واحید قاراباغلي

موعاصير آزربایجان ادبیياتینین گٶرکه ملی شاعیری بولود قاراچورلو سهند ۱۳۰۵ اینجی ایلده مراغه شهه رینده بیر ایشچی عایيله سینده دوغولموشدور.

شاعیریمیز سهند اٶلکه میزده اوز وئرمیش بویوک تاریخی حادیثه لرین شاهیدی و میللی حرکاتین ایشتيراکچیسی اولموشدور.

بولود قاراچورلو سهند ريضاخان ايستيبدادینین ان قورخونج ایللرینده دوغولوب, بویا باشا چاتدی. او درس اوخوماق اوچون گئتدیيی مدرسه ده اوز آنا دیللینده اوخویوب – یازماق و حتتا دانیشماغا حاقلی اولماسا بئله, یارادیجیلیغا باشلادیغی گوندن شئعر و منظومه سینین اساس حیصصه سینی آنا دیلینده یازماغا باشلادی و عومرونون سونونا قده ر ده بو دوزولمه ز شرایيطه باخمایاراق اوز وارلیغی, دیلی, تاریخی, مدنیيتی یولوندا یورولمادان و یئنیلمه دن جار چکیب قلم چالدی. آزربایجان ميللی حٶکومت چاغلاری سهند یاخشی نفس چکیردی بو دوورده او بعضی ادبی ییغینجاقلاردا ایشتیراک ائتمکله ادبیياتلا داها آرتیق تانیش اولموش و شاعیرلر مجلیسینده دویغولو شئعرلر اوخویاردی, شاعيرین ایلک شئعر نومونه لری ۱۹۴۵-ده تبریزده بيراخیلان شاعیرلر مجلیسی انتولوژیسینده بيراخیلدی. .

بو شئعرلرده سسله نه ن :

تاریخلر بویونجا ائی بویوک وطن
یاغیيا, دوشمنه اه ییلمه دين سن
بوگون طبیعتدن ایلهام آلدیم من
گئچدی سحر وقتی بو سوز اوره کدن
اینسانا روح وئره ن دیلینه آلقیش

او ایللرده, گونئی آزربایجاندا قورولان ميللی دئموکراتیک ایسته کلرینی عمله گئچیرمه يه مووففق اولدو, بیر ایلدن اوزون چکمه یه ن بو حٶکومت ريضاخان ایستیبدادینین قوربانی اولدو, لاکین قانا بویانمیش آزربایجاندا کوزه ره ن اوجاق سٶنمه دی, شاعیر چوخلو آزربایجان یازیچیلاری کیمی شاه ایستیبداد رئژیمینین طرفیندن حبسه آلینیب, سونرا سورگون ائدیلدی. شاعیریمیز چوخلو شيکنجه لره معروض قالدی آمما آنا دیلینه, آنا یوردونا و دوغما ائللرینه وفالی قالاراق, ائللر ایچینده محببت , سئوگی, ایگیدلیک و اينسانيیتدن نغمه لر قوشوب دستانلار یاراتدی. سهند ۱۹۵۱ ایللرینده دوستاقدا ایکی بویوک منظومه, بیریسي « آراز» و او بیریسی « خاطیره»نی یازدی. بو منظومه لرده بویوک بیر خالقین باشینا گله ن تاریخی فاجیعه لردن سوز اچیر.

شاعیر آراز منظومه سینی بو سوز ایله باشلايیر :

من آراز آديیلان
چوخ زاماندیر تانیشام
ان کیچیک یاشلاریمدان
اونو راوانلامیشام
قوجا بابام نه واختکن
بوغازیم آغرییاردی
آراز گئچمیشه م دئیه
بوغازیمی سیخاردی
سوروشاردیم : آی بابا
آراز نه دیر گئچمیسه ن ؟
سویوندان ایچمیسه ن؟
سوالیمدان بابامین
یاشالاردی گوزلری
اوزونون چیيینلرینده
گیزله نردی کدری
اوزومه مایوس, مایوس
باخیب دئمه زدی بیر سوز
گوره ردیم آنجاق اولوب
اونون توکلری بیز- بیز
سونرا دا قارداشیمین
آدین قویدولار آراز,
لاکین, اوندا دا منه
آیدینلاشمادی بو راز
آمما اراز بئشیکده
یاتیب ییرغانان زامان
بو سوزلری دینله ردیم
آنامین لایلاسیندان:
آرازی آییردلار,
قوم ایله ن دویوردولار,
من سندن آیریلمازدیم,
ضولمونه ن آییردیلار.

شاعير سهند « خاطيره» منظومه سینده ایسه ظولم اودونا یانمیش یوردو بئله تصویر ائدیر :

گزیره م چوللری کورا یوللاری,
کوله ک پیچیلدادیر قورو کوللاری
قاریشما چیخیر بیر سورو داوار
بوتونسورو گوله میر, گئچی-قویونلار
بیر – بیرینه گئچمیش قابیرغالاری
دوز تک یالاییر بوش قابلاری
اون ایکی یاشیندا کیچیک بیر چوبان
چیينینده آسیلی بوش داغارجیقدان
ساکیت دایانمیشدیر, نه سمیر نه سس
گاهدان بیر چکیردی دریندن نفس
اوزونده غوصصه دن گیزلی بیر ایز وار
اینتیظار گوزلری یولدا قالمیشدیر
بیلمه م توته يینی هارایا سالمیشدیر
گورونور چوخداندیر نغمه چالماییر
داغلارا, داشلارا هارای سالماییر
اونون دا روحونو اولدورمیش سيتم
اونون دا قلب ائوین ظولم الی ییخمیش
بوتون نغمه لری یادیندان چیخمیش

سهند تئهراندا سورگون اولان زامانلاردا دا ادبی ییغینجاقلاردا گئنیش شکیلده ایشتیراک ائتمکله بیر چوخ شاعیر و یازیچیلاریلان داها آرتیق یاخیندان تانیش اولور. سهندین تانیش اولدوغو کیمسه لردن کی قاباقجا دا اونلا آز – چوخ تانیش ایدی اوستاد محمد علی فرزانه ایدی, سهندین اوستاد فرزانه ایله تانیش اولماسی سهندین یاشاییشیندا بیر دٶنوک نوقطه حئسابا گله بیله ر, نییه کی اوستادین تاپشیریقلاری و گوسته ریشلری نتیجه سینده سهند « سازیمیمن سوزو» کیمی شاه اثری یاراتدی.

بو بیرینجی درجه لی شاعیر هله ایراندا تورکلرین آنا کیتابی ساییلان « دده قورقود» چاپ اولمامیشدان اونجه, اونون بیر سیرا بویلارین نظمه چکمیش و دئمک منظوم «دده قورقود» یارادا بیلمیشدی.

سهندین بو شاه اثرله ماراقلانماسی و تانیشلیغی بو مساله نی ثوبوتا یئتیریر کی شاعیر کولتورونه و مدنیيتینه آرتیق اوستونلوک وئریردی و بونا اساس دا شاعیرین اثری خالق طرفیندن ماراقلانیب و نئچه دفعه لرله چاپ اولوندو.

سهند بیر آزادلیق سئوه ن شاعیر ایدی کی اینسانچیلیق, قارداشلیق و میللتچیلیک شئعرلرینده اوز یئرین توتابیلمیشدی. او شئعرینین بیرینده بئله دئییر : اه یه ر من تورکلردن ديفاع ائدیره مسه بو او دئمک دئییل کی اونلاری اوستون بیر عيرق (نژاد) بیلیره م بلکه اونلارین اینسانی حوقوقلارینی طلب ائدیره م. سهند ائله او شئعرینده بونا گوره کی آزربایجان میللتینه ظولم اولونور , ائعتيراضینی بئله دئییر :

من دئمیره م, اوستون نژاددانام من,
دئمیره م, ائللریم ائللردن باشدیر,
منیم مسلکیمده, منیم یولومدا
میللتلر هامیسی دوستدور, قارداشدیر
چاپماق ایسته میره م من هئچ میللتین
نه دیلین, نه یئرین نه ده امه يین
تحقیر ائتمه ییره م هده له میره م
گئچمیشین, ایندیسین یا گله جه يین
من آییرماییرام, آیری سالماییرام
قارداشی – قارداشدان, آروادی- اردن
آنانی- بالادان, اتی- دیرناقدان
اوره کدن, قانادی- پردی
پوزماق ایسته میرم بیرلیکلری
اینسانلیق بیرلیيی ایدئآلیمدیر
قارداشلیق, یولداشلیق, ابدی باریش
دونیادا ان بویوک ارزولاریمدیر
آنجاق بیر سوزوم وار: من ده اینسانام
دیلیم وار-خالقیم وار, یوردوم-یووام وار
یئردن چیخمامیشام گوبه لک کیمی
آدامام, حاققیم وار, ائلیم – اوبام وار
قول یارانمامیشام یاراناندا من
هئچ کسه اولمارام, نه قول نه اسیر
قورتولوش عصریدیر اینسانا بو عصر
اسیر اولانلار دا بوخووون کسیر.

سهند ۱۳۴۶ اینجی ایلده شاعیر شهریارا مکتوبلار یازدی. بو مکتوبدا شاعیر ائلین دردلرینی سویله مکدن سونرا شهریاردان ایسته ییر بو یارالارا مرهم قویسون. سهند مکتوبونون بیر چوخ یئرینده اوستاد شهریارا چوخ ناراحات حالدا یاناشیر. سهندین فیکرینجه «هر بیر هنر صاحیبی ائلینه گووه نیب ائلینه آرخالانماسا, ائلین گوزوندن دوشوب کنارا قویولاجاقدیر».

سهندین شهریارا یازدیغی مکتوبوندان :

اٶزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر
دوغما ائللریمیز قارانلیقدادیر
یانیب یاندیرمایاق یادین اوجاغین
ائویمیز سویوقدور, قیشدیر, شاختادیر

شهریاری اوزگه لره چیراغ اولماق یئرینه اوز ائلینین دردلرینی سویله مه يه چاغیریر, کی بو مکتوب آیری بیر ماجالدا اراشدیرماق گره کدیر.

او مکتوب شهریاردا بیر شٶعله نین آلوولانماسینا سبب اولور و شهریارین شاه اثرلریندن اولان « سهندیيه» شاعیر سهند خطاب یارانیر.

اوستاد شهریار حاقلی اولاراق ن سهندیيه» ده شاعیر سهند حاققیندا یازیر:

او دا شئعرین, ادبین شاه داغیدیر, شانلی سهندی
او دا سن تک آتار اولدوزلارا شئعر ایله, کمندی
او دا سیمورغدان الماقدادی فندی
شئعر یازاندا قلمیندن باخاسان دورر سپه له ندی
سانکی اولدوزلار اله ندی
سوز دئیه نده گوروسه ن قاتدی گولو, پوسته نی, قندی
یاشاسین شاعیر افندی
او نه شاعیر کی داغین وصفینه ميصداق اونو گوردوم
من سنین تک اوجالیق مشقینه موشتاق اونو گوردوم,
عئشقه, عئشق اهلینه موشتاق اونو گوردوم.

یوخاریداکی ميصراعلاردا گورونور کی, استاد شهریار سهندی قاف داغیندا یاشایان سیمورغا تشبیه ائدیب و اونون هونرین, شئعرین و یارادیجیلیغینی ده یه رله ندیریر.

دوزدور شاه رئژیمی بوتون وار گوجو ایله باجارابیلمه دی سهندین قوللارین زنجیرله ییب اسیر ائتسین, دوستاقلارا, سورگونلره محکوم ائتمکله, حقیقت سویله یه ن دیلینی باغلایا.

شاعیر بو قورتولوش عصرینده ائعتيراض سسینی شاه رئژیمینه قارشی بئله اوجالدیر:

طالئعیمه سن باخ, دوشونجه لریم یاساق,
دویقولاریم یاساق
گئچمیشیمدن سوز آچماغیم یاساق
گله جه يیمدن دانیشماغیم یاساق
آتا بابامین آدین چکمه ییم یاساق
بیلیر سن؟
آنادان دوغولاندان بئله
اوزوم بیلمیه, بیلمیه
دیل آچیب دانیشدیغیم- دیلده
دانیشماغیم یاساق ایمیش, یاساق.

سهند ائل دردینی سویله مگی شاعیرلرین وظیفه سی (گووره وی) بیلیر و بیر یئرده بئله سویله ییر :

دیلیمی دالیمدان چیخارتسالار دا
قوی قارداش دردیمی دئییم باری بیل
گونئیدن قوزئیه, شرقدن غربه
هانسی خالقی گوردون بیزیم تک ذلیل؟

سهند اوز خالقینی قطعی بیر موباريزه یه چاغیریر و بئله اینام بسله ییر:

کیم دئییر اولومدور جانیندان گئچمک؟
بو اولومدن دوغور باشقا بیر حیات
اینسان اوز جانیندان کئچمه سه دئمک
ابدی حیاتا چاتارمی؟ هیهات

شاعیر حاققی- حقیقتی اینسانسیز کور بیلیر . بو باخیش شاعیرین اینسانا ائعتيقادیندان و احئتيرامیندان سو ایچیر:

حاققین حقیقتین باغچاسی هر واقت
اینسانلا گولور, اینسانلا سولور
ان بویوک حقیقت اینساندیر آنجاق
اینسانسیز حقیقت اولسا کور اولور.

شاعیر اوزو اوچون بیر گوزه ل عالم یارادیب, اونون دونیاسیندا آزادلیق وار, سئوگی و محبت وار, اینسانلار شان حیات سورور.

يدونیادا
هر شئی آشکار آیدیندیر
گونش واردیر, ایشیق وار
اینسانلار محکوم دئییل
چیچک آچیر بار وئریر,
حیاتیندان ذٶوق آلیر
اینسانلیق وار, دوستلوق وار
سئوگی وار, محببت وار
من گوردویوم دونیادا

شاعیر سازیمین سوزو اثرینده بیر موتفکكير کیمی حیاتین درینلیکلرینه جوماراق خالقی اوزونو تانیماغا, سوندورولموش ميللی شوعورو اویاتماغا قارانلیقلاردا مشعل آختارانلارا آزادلیق و موباريزه یوللارینی گنجلره نيشان وئرمه يه چالیشیر.

بعضن اونا ائله گلیر کی هر شئی حیات, طبیعت حتتا اینسانلار بئله درین یوخویا دالمیش دونیانین خئیرینی- شرینی آتمیشلار.

گئجه نین بوینوندا ووقارلی داغلار,
سانکی ابدی بیر یوخویا باتمیش
دره لر, تپه لر, مئشه لر, باغلار
دونیانین خئیرینی-شرینی آتمیش

باشقا بیر یئرده دئییر :

اینسان حاققینی ایتیره ن گوندن,
باشی داشدان-داشا ده يیر هر زامان
سعادت جئیرانی قاچیر اونوندن
سیلدیریم یوللاردا قالیر سرگردان
آزیب اوزلويوندن ایتگین دوشه ند=ن,
قورد کیمی, اوزونون قانینی ایچیر
چالایلار, تیکانلار آیاغین بیچیر.

شاعیر یولونو ایتیرمیش, چاشمیش, موقدداراتینی یابانجیلارا تاپشیریب, حاققینا گوز یومموش خالقا, بابالارینین مردانه لیک=لرینی اوزلرینه چکه ره ک دئییر:

ازل گوندن قهرمانلیق,
مردانه لیک, قوچاقلیق
آد سانیلان یاناشیدیر
دوغرودان دا هر اینسانلیق
فخری اولان سجيیه لر,
بو ائللرین-اوبالارین
ائکیز تای بیر قارداشیدیر

و داها سونرا بئله دئییر :

هر دردین داواسین آختارماق گره ک
نه چیخار ییخیلیب, زاریلداماقدان؟
تلاشسیز قوللارین قوووتی اولماز
یول گئتمسه چاتماز مقصده اینسان
سحری آختاران گئجه دن قورخماز
آلیرام الیمه تلاش عصاسین
اه يه ر گویدن یئره قطران یاغسا دا
اوزوب کئچمه لییه م ظولمت دریاسین

گورولدویو کیمی شاعیر اوز هدفینه چاتماق اوچون, هر بیر چتینلیيه دوزوب حتتا جانیندان کئچمه يی ده لازیم بیلیر.

سهند ین ذئهنینده اینسانلار هر زامان بیر بیر ایله قارداشدیر:

من اینسانلاری بیر, بیرینین
قارداشیدیر, سیرداشیدیر دئیه
بیر گون , ایکی گون یوخ
عومور بویو هارای چکیب
قلم چالیب, بوغاز یئيرتیب
شئعر یازیب یاراتمیشام
حیاتیمین کیتابچاسین
واراقلا باخ
گٶر کی آنجاق
هئچ دردیمی, هئچ آغریمی
محکوم اینسان دردلریندن
آییریبان بولمه میشه م
من اوزومو, اوز ائلیمی
یاخین, اوزاق اینسانلیقدان
هئچ ده ارتیق سئومه میشه م
من یاغلیمی, یاوانیمی
هر یئردنسه, هر ائلدنسه
اولور اولسون, هر گون هر آن
آج یالاواج اینسان ایله ن
بولمک لیيه حاضیر اولوب
بو سوزومده صادیق دوروب
تا وارلیغا دایانمیشام
لاکن هله, یازیق دونیا
«ميللتچیلیک» خولیاسینا
عينادینا داوام ائدیر
«اومانیزمی» سایان کیمدی؟
اینسانلیغا باخان کیمدی؟

حیاتی و یاشایيشی تکجه اوزو اوچون آختارمیر شاعیر :

من تک ئوزوم دئيیله م,
خالقیمین, ائللریمین
نبضی من ایله ن وورور.
هر قلبیم چیرپینارکن,
کوکسومده بیر اوره ک یوخ,
میلیون اوره ک چیرپینیر,
من او كپنه يه م کی,
دونیادا حیات آدلی
شٶعله یه وورولموشام
یانسام دا باکیم یوخدور
ازلدن بو سئودادا
یانماغا دوغولموشام

آزربایجان و فارس شئعرینین هر ساحه سینده شئعر یازان و حتتا شاه اثرلر یارادان شاعيرلر چوخ اولموشدور. آنجاق خالقا میللی شوعورو آشیلایان, گئچمیشینی و گله جه يینی بو قده ر گوزه ل آنلادان شاعیر یوخ درجه ده آز اولموشدور. اوزه للیکله گونئی آزربایجاندا پهلویلر دوورونده حاکيم اولان بوغونتولو هاوادا فارس شووئنیزمینین موطلق حاکیمیيتی دٶورونده. سهند بیر شاعیر اولاراق, وطنینی آزاد, خالقینی خوشبخت گورمک ایسته ییردی.

سوندا سوزلریمی سهندین یاخین دوستو و همکاری بیزیم گورکه ملی یازیچیمیز رحمتلیک گنجعلی صباحینین سهندین وفاتی موناسیبتیله یازدیغی بیر پاراگرافلا بیتیرمک ایسته ردیم:

« افسوس کی آمانسیز اولوم اونو آزادلیغین ایلک باهاریندا سهند, ساوالان, حئیدربابا داغلارینین اتکلری لاله یاسمنله دولدوغو, کهلیکلری قاققیلداديغی, بولبوللری چهچه باشلادیغی زامان, او بویوک اینسانی, شئعر و ادب شاهینی بیزدن آییردی, آنجاق او اولمه ییب, او آلوولاندیردیغی شئعر و هونر مشعله سیله اوزونه بیر ابديیت یارادیب».

بئله لیکله سهند (۲۲ فروردین ۱۳۵۸ ه.ش) اوز میللی آرزولارینان بیرگه بیزلردن آییریلدی امما اونون اولمه ز اثرلری ایله اولمه زلیکده یاشایان بیر کووره ک اوره کلی شاعیردیر.

اوزو دئدیيی کیمی :

آنجاق ائلی اوچون یاشایانلارین
اولوب گئتمک ایله ن عومرو قورتولماز
اولومله حیاتدا بیر بوتونلوک وار
گول توخوم اولماسا, توخوم گول اولماز.

قایناقلار :

۱- وارلیق – بولود قاراچورلو سهند اوچون اوه زل سای – ۱۳۵۸ – تهران
۲- پیک آذر درگیسی- ایکینجی ایل ۱۶-اينجی سای – مرداد ۱۳۸۱ – زنجان
۳- شمس تبریز هفته لیيی – سهند اوچون اوزه ل سای – ایکینجی نومارا- دوردونجو ایل – ۹۳-اونجو سای- ۳ اسفند ۱۳۷۹ – تبریز
۴- سهندیه-شهریار – ایران جام یایین ائوی - ۱۳۷۵
۵- تریبون درگسی- ۳-اونجو سایی- یاز ۱۹۹۸ - سوئد

Monday, October 29, 2007



اٶزگه چيراغينا ياغ اولماق بسدير


حٶرمتلي اوستاد، بٶيوك شهرييار´ا

بير اليمده قلم، بير الده كاغاز
خياليم بويلانير دامدان، دوواردان
باشيمدا يار باغين گزمك هاواسي
قاپيلار باغليدير، يول تاپيم هاردان

حاصارين داليندا كٶنول وئرديييم
او يار بير باغ ساليب، سويو بولوردان
هايواسي كهروبا، ناري ياقوتدان
تاغي فيروزه دن، ديواني گولدن

ماوي ائيوانيندا ساز چالير زٶهره
بوروجوندا ياي چكيب، دايانيب كئيوان
لاييقي وار گيره م قصرينه من ده
قيللي پاپاغيملان، سينيق سازيملان؟

او بو ائحتيشاملا، بو طمطراقلا
قاپيسين اوزومه آچماسا نه وار
شاهلا رعييتين صٶحبتي توتماز
من بير اوبالييام، اودور شهرييار

گره ك روخصت آلام حئيدربابا´دان
"يوخ" جاوابي بلكه منه وئرمه سين
بير ده شهرييار´دان فرمانيم واردير
"شاعير بير بيريني اولور گٶرمه سين؟"

يوخ، من ده سهند′ه م، باشيم اوجادير
ايچيمده سٶنمه يه ن عئشق آتشي وار
منده صفاسي وار گوللو باهارين
باشيمي توتسا دا قارا بولودلار

لاله لي چيچه كلي چمنلريمده
گليب يورد سالسا دا چوبان-چولوقلار
يالواررام صفامدان اوز دٶنده رمه سين
شهرييار´ا لاييق "شاه يوردو"م دا وار

كٶنلوم هاواسييلا قول-قاناد آچير
قاف قالاسين آلماق دئيه اوجالير
قالخديقجا بوي آتير داش دووارلاردا
آليجي ترلانيم يورولور، قالير

دووارلار، دووارلار، پولاد اولساز دا
آلماز ميشار اوللام، كسيب بيچه ره م
كولونگون بورج آللام فرهاد بابا´نين
بيسوتون اولساز دا، چاپيب گئچه ره م

دووارلار، دووارلار، يول وئرين گئچيم
وولقانام، نفسيم توفان قوپارار
بولودام، ساللانسا قاشيم-قاباغيم
آغلارام، عالمي سئللر آپارار

بير اليمده اود وار، بير اليمده سو
بير اوزوم قاراقيش، بيري باهاردير
دوستا، ايسته كلييه ايستي قوينوم وار
دوشمانا باخيشيم شاختادير، قاردير

ايچيمده بوغولور داديم، هاراييم
نه دووار هاييما هاي وئرير، نه يار
نه داشدان سس چيخير، نه ده قارداشدان
سانكي بوشلوقلاردا ايتير دالقالار

بيلميره م بلكه ده بو بير خيالدير
يا دا كي سئحردير مني آلدادان
دئييرلر ديلبريم بولور قصرينده
داردادير، آسيليب تپه ساچيندان

سهند´ي قورخوتماز نه ساراي، نه سئحير
محببت دئييله ن بير افسونوم وار
هم ايسم-ي اعظم´دير، هم ايسم-ي شب´دير
باغلي قاپيلاري اوزونه آچار

آچيلين، آچيلين باغلي قاپيلار
محببت نامينا، ايسته ك نامينا
ارييين، تٶكولون دمير قيفيللار
كٶنول خاطيرينه، اوره ك نامينا

گلير قولاغيما اينيلتيلري
بوردا بير شئر داردا قاليب باغيرير
دوغرودان دا من بير "مورووتسيز"ه م
قارداشيم داردادير، مني چاغيرير

چكيلين، چكيلين، يول وئرين گئچيم
اوره ييم آليشيب، آلوو ساچارام
شهرييار بوينونا زنجير وورالار
چئينه ره م، گميرره م، دارتيب آچارام

ايشله يير قولوما دمير پاخلالار
زنجير قيجيقديرير، سانجير اتيمي
جان قارداش، هله ليك باغيشلا مني
دئيه سه ن اونوتدون اسارتيمي

عزيز شهرييار´يم، باغيشلا مني
اينجيمه، داريلما، فيكرين هاردادير؟
مورووتسيز دئييل سنين قارداشين
آنجاق سنين كيمي او دا داردادير

اٶزون دئمه دين كي بيزيم ائللرده
وكيل مووككيلين خرجيني چكه ر،
آنا عئشق اوجاغي سٶنمه سين دئيه
اوره ين اريده ر، چيراغا تٶكه ر؟

هر ياني بيلميره م، بيزيم ديياردا
هئچ ده خيال دئييل، دوستلوق، محببت
آنجاق ايشيق ساچان ايستي گونه ش ده
بعضن بولود آلتدا گيزله نه ر، البت

نه بيليم بلكه ده سولطانيم قارداش
ايشين عئيبي بيزيم اٶزوموزده دير
همين بو ايلقارين دوشگونويوك بيز
گوناه ياددا دئييل، گوناه بيزده دير

بير اوووج كلكباز، قومارباز ايله ن
پاكباز اولموشوق، پاك اوتوزموشوق
مرد ايكن، نامرده رحم ائيله ميشيك
ايندي نامردلره مٶحتاج اولموشوق

دٶولتلييه ساخسي لازيم اولاندا
ووروب سينديرميشيق اٶز كوزه ميزي
چيخديغيميز قيني به يه نمه ميشيك
بيز ائلي آتميشيق، ائل آتيب بيزي

ائليميزه نه گون آغلاميشيق بيز؟
باغين شاختا ووروب، بوستانين ياريب
ائل بيزه نئيله سين، نه گون آغلاسين؟
آغزي اوچوقلاييب، ديلي باغلانيب

ايندي اولان اولوب، گئچديلر گئچيب
جالانان سو بير ده كوزه يه دولماز
دالدان آتيلان داش توپوغا ده يه ر
گٶز ياشي تٶكمكله ن يارا ساغالماز

بو گون من سهند´ه م، سن شهرييار´سان
گل باشين اوجالداق قوجا تبريز´ين
بير كره يادلارين داشيني آتاق
چكه ك قايغيسيني اٶز ائليميزين

وفاسيز گوللرين اوستوندن اوچاق
قوناق صداقتلي ائل قوجاغينا
سٶنمه ز عئشقيميزدن بير پئيوند سالاق
ائلين شاختا وورموش گول بوداغينا

شاعيريم، دونياني نئجه گٶرورسه ن
دوز يئييب، دوز قابين سينديرانلار وار
قدير بيله ن يارا جان قوربان ائيله
قدير بيلمه يه نه حئييفدير ايلقار

اٶزگه چيراغينا ياغ اولماق بسدير
دوغما ائللريميز قارانليقدادير
يانيب، يانديرماياق يادين اوجاغين
ائويميز سويوقدور، قيشدير، شاختادير

دئميره م، يانماياق آلوولانماياق
يانماسين، نئيله سين يازيق پروانه؟
يانماياق وفاسيز يارين اودونا
ياناق ائليميزه، ياناق وطنه!

بير يئرده قالماقدان داريلديق، اٶلدوك
دوغما يوردوموزو دولاناق، گزه ك
ائل ايله ن آغلاياق، ائل ايله ن گوله ك
اينجيميزي وطن ساپينا دوزه ك!

او عزيز ديياردا، دوغما شهه رده
شاعيري جوشدوران صحنه لر چوخ وار
نيسگيللري چوخدور دردلي تبريز′ين
بيري سن اٶزونسه ن، عزيز شهرييار!

بورج آلتيندا ياشاماق ياماندير، قارداش
بورجلويوق، بورجلويوق هم من، هم ده سن
گٶر نه روزيگاردا، گٶر نه گونده دير
شهرييار بسله يه ن بو ائل، بو وطن!

چكه ك شئعر توپون، هايدي، قارداشيم
سن حئيدر بابا′يا، من ده سهند′ه
شاعيرين سيلاحي نغمه دير، سٶزدور
نغمه ميز ياييلسين شهه ره، كنده

يازاق، هر ميصراعيميز بير بايراق اولسون
حقيقت بايراغي، ظفر بايراغي
پارلاسين ماياق تك، يانسين چيراق تك
گله جك ماياغي، اومود چيراغي

اينديليك ضعيف بير داملا اولساق دا
سوزوله ك، ييغيلاق، گٶل اولاق، آخاق
قاريشيق چايلارا، داشقين سولارا
دره لردن گئچه ك، دنيزه چاتاق

شيلتاق لپه لره قوشولاق، جوشاق
سوزه ك دالقالاردا سونالار كيمي
گون وورسون، ياغيشلي بولودا دٶنه ك
اوچاق، هاوالاناق دورنالار كيمي!

اسسين اوستوموزه سويوق كوله كلر
بوزاراق، توتولاق، قارالاق، ياغاق
سئل اولاق، آغناياق اوجا داغلاردان
يئرلي قايالاري ديبيندن قازاق!

داغلاري قوپاراق، دره لر دولسون
كٶپوكلو سولاري جالاياق دوزه
ياشارسين قوروموش كوللاريم كٶكو
باهاري قايتاراق وطنيميزه

چايلارا سد ووراق، ظولمه حد ووراق
حاقلارا تاپشيراق حاققي هر يئرده
قيسير قومساللارا جومماسين سولار
زميلر گٶز گٶيه تيكمه سين بير ده

كسه ك عداوتين، كينه نين كٶكون
عئشقدن يئني بير قورولوش قوراق
مينه ك شاهابلارا، ايلديريملارا
گئده ك اولدوزلارا، گونه شه قوناق

سحر بولاغينين آريداق گٶزون
ايشيقلار قايناسين، خارراخار آخسين
چيزينسين يالينجيق، چيلپاق مئشه لر
بو داغلار دٶشونه گول-چيچه ك تاخسين

سهند ده گول آچسين، حئيدربابا دا
اوزه رينده چادير قورسون شهرييار
باخاق چيچه كله نه ن يوردا، شئعر يازاق
شاعير ده بختييار، شئعر ده بختييار!

شاعيريم، يوبانما، يولدادير كروان
قولاق آس، دونيادا گٶر نه بير سسدير
باغريني سيخماسين آتيلان توپلار
قيريلان زنجيردير، سينان قفسدير



HÖRMƏTLİ USTAD BÖYÜK ŞƏHRİYAR'A

Bir əlimdə qələm, bir əldə kağaz,
Xəyalım boylanır damdan, duvardan,
Başımda yar bağın gəzmək havası,
Qapılar bağlıdır, yol tapım hardan?

Hasarın dalında könül verdiyim
O yar bir bağ salıb, suyu bulurdan,
Hayvası kəhrüba, narı yaqutdan,
Tağı firuzədən, divanı güldən.

Mavi eyvanında saz çalır Zöhrə,
Bürcündə yay çəkib dayanıb Keyvan,
Layiqi var girəm qəsrinə mən də
Qıllı papağımlan, sınıq sazımlan?

O, bu ehtişamla, bu təmtəraqla
Qapısın üzümə açmasa nə var,
Şahla rəiyyətin söhbəti tutmaz,
Mən bir obalıyam, odur Şəhriyar.

Gərək rüsxət alam Heydər babadan,
"Yox" cavabı bəlkə mənə verməsin,
Bir də Şəhriyardan fərmanım vardır,
"Şair bir-birini olur görməsin?"

Yox, mən də Səhənd'əm, başım ucadır,
İçimdə sönməyən eşq atəşi var.
Məndə səfası var güllü baharın,
Başımı tutsa da qara buludlar.

Laləli, çiçəkli çəmənlərimdə
Gəlib yurd salsa da çoban-çoluqlar,
Yalvarram səfamdan üz döndərməsin,
Şəhriyara layiq Şahyurdum da var.

Könlüm havasıyla qol-qanad açır,
Qaf qalasın almaq – deyə ucalır,
Qalxdıqca boy atır daş-duvarlar da,
Alıcı tərlanım yorulur, qalır.

Duvarlar, duvarlar, polad olsaz da,
Almaz mişar ollam, kəsib biçərəm!
Külüngün borc allam Fərhad babanın,
Bisutun olsaz da, çapıb geçərəm!

Duvarlar, duvarlar, yol verin geçim,
Vulqanam, nəfəsim tufan qoparar.
Buludam, sallansa qaşım-qabağım,
Ağlaram, aləmi sellər aparar.

Bir əlimdə od var, bir əlimdə su,
Bir üzüm qara qış, biri bahardır,
Dosta, istəkliyə isti qoynum var,
Düşmana baxışım şaxtadır, qardır.

İçimdə boğulur dadım, harayım,
Nə duvar hayıma hay verir, nə yar,
Nə daşdan səs çıxır, nə də qardaşdan,
Sankı boşluqlarda itir dalqalar.

Bilmirəm, bəlkə də bu bir xəyaldır,
Ya da ki, sehrdir məni aldadan,
Deyirlər dilbərim bulur qəsrində
Dardadır, asılıb təpə saçından.

Səhənd'i qorxutmaz nə saray, nə sehir,
"Məhəbbət" deyilən bir əfsunu var,
Həm ism-i ə'zəmdir, həm ism-i şəbdir,
Bağlı qapıları üzünə açar.

Açılın, açılın, bağlı qapılar,
Məhəbbət namına, istək namına!
Əriyin, tökülün, dəmir qıfıllar,
Könül xatirinə, ürək namına!

Gəlir qulağıma iniltiləri,
"Burda bir şer darda qalıb, bağırır",
Doğrudan da mən bir "mürüvvətsizəm".
Qardaşım dardadır, məni çağırır.

Çəkilin, çəkilin, yol verin geçim,
Ürəyim alışıb, alov saçaram!
Şəhriyar boynuna zəncir vuralar
Çeynərəm, gəmirrəm, dartıb açaram!

İşləyir qoluma dəmir paxlalar,
Zəncir qıcıqdırır, sancır ətimi.
Can qardaş, hələlik bağışla məni,
Deyəsən unutdun əsarətimi.

Əziz Şəhriyar'ım, bağışla məni,
İncimə, darılma, fikrin hardadır?
Mürüvvətsiz deyil sənin qardaşın,
Ancaq sənin kimi o da dardadır.

Özün demədin ki, bizim ellərdə
"Vəkil müavəkkilin xərcini(1) çəkər?
"Ana - eşq ocağı sönməsin – deyə,
Ürəyin əridər, çırağa tökər.

Hər yanı bilmirəm, bizim diyarda
Heç də xəyal deyil dostluq, məhəbbət,
Ancaq ışıq saçan isti günəş də
Bə'zən bulud altda gizlənir, əlbət.

Nə bilim, bəlkə də, sultanım qardaş,
İşin eybi bizim özümüzdədir.
Həmin bu ilqarın düşkünüyük biz,
Günah yadda deyil, günah bizdədir.

Bir ovuc kələkbaz, qumarbaz ilən
Pakibaz olmuşuq, pak uduzmuşuq.
Mərd ikən namərdə rəhm eyləmişik,
İndi namərdlərə möhtac olmuşuq.

Dövlətliyə saxsı lazım olanda
Vurub sındırmışıq öz küzəmizi,
Çıxdığımız qını beyənməmişik,
Biz eli atmışıq, el atıb bizi.

Elimizə nə gün ağlamışıq biz?
Bağın şaxta vurub, bostanın yarıb
El bizə neyləsin, nə gün ağlasın?
Ağzı uçuqlayıb, dili bağlanıb.

İndi olan olub, geçdilər geçib,
Calanan su bir də küzəyə dolmaz!
Daldan atılan daş topuğa dəyər,
Göz yaşı tökməklən yara sağalmaz!

Bu gün mən Səhənd'əm, sən Şəhriyar'san,
Gəl başın ucaldaq qoca Təbriz'in,
Bir kərə yadların daşını ataq,
Çəkək qayğısını öz elimizin.

Vəfasız güllərin üstündən uçaq,
Qonaq sədaqətli el qucağına,
Sönməz eşqimizdən bir peyvənd salaq
Elin şaxta vurmuş gül-budağına.

Şairim, dünyanı necə görürsən,
Duz yeyib, duz qabın sındıranlar var.
Qədir bilən yara can qurban eylə,
Qədir bilməyənə heyifdir ilqar.

Özgə çırağına yağ olmaq bəsdir,
Doğma ellərimiz qaranlıqdadır.
Yanıb, yandırmayaq yadın ocağın,
Evimiz soyuqdur, qışdır, şaxtadır.

Demirəm yanmayaq, alovlanmayaq,
Yanmasın, neyləsin yazıq pərvanə?!
Yanmayaq vəfasız yarın oduna,
Yanaq elimizə, yanaq vətənə!

Bir yerdə qalmaqdan darıldıq, öldük,
Doğma yurdumuzu dolanaq, gəzək,
El ilən ağlayaq, el ilən gülək,
İncimizi vətən sapına düzək!

O əziz diyarda, doğma şəhərdə
Şairi coşduran səhnələr çox var.
Nisgilləri çoxdur dərdli Təbriz'in,
Biri sən özünsən, əziz Şəhriyar!

Borc altında yaşamaq yamandır, qardaş,
Borcluyuq, borcluyuq həm mən, həm də sən
Gör nə ruzigarda, gör nə gündədir
Şəhriyar bəsləyən bu el, bu vətən!..

Çəkək şe'r topun, haydı, qardaşım,
Sən Heydər baba'ya, mən də Səhənd'ə,
Şairin silahı nəğmədir, sözdür,
Nəğməmiz yayılsın şəhərə, kəndə.

Yazaq, hər misramız bir bayraq olsun,
Həqiqət bayrağı, zəfər bayrağı!
Parlasm mayaq tək, yansın çıraq tək(25)
Gələcək mayaqı, ümid çırağı!

İndilik zəyif bir damla olsaq da,
Süzülək, yığılaq, göl olaq, axaq
Qarışaq çaylara, daşqın sulara,
Dərələrdən geçək, dənizə çataq(26).

Şıltaq ləpələrə qoşulaq, coşaq,
Süzək dalqalarda sonalar kimi,
Gün vursun, yağışlı buluda dönək,
Uçaq, havalanaq durnalar kimi!

Əssin üstümüzə soyuq küləklər,
Bozaraq, tutulaq, qaralaq, yağaq!
Sel olaq, ağnayaq uca dağlardan,
Yerli qayaları dibindən qazaq!

Dağları qoparaq, dərələr dolsun,
Köpüklü suları calayaq düzə,
Yaşarsın qurumuş kollarm kökü,
Baharı qaytaraq vətənimizğ!

Çaylara səd vuraq, zülmə həd vuraq,
Haqlara tapşıraq haqqı hər yerdə!
Qısır qumsallara cummasın sular,
Zəmilər göz göyə dikməsin bir də!

Kəsək ədavətin, kinənin kökün,
"Eşqdən yeni bir quruluş quraq!"
Minək şahablara, ıldırımlara,
Gedək ulduzlara, günəşə qonaq!

Səhər bulağının arıdaq gözün,
Işıqlar qaynasın, xarraxar axsın!
Çızınsın yalıncıq, çılpaq meşələr,
Bu dağlar döşünə gül-çiçək taxsın!

Səhənd də gül açsın, Heydər baba da.
Üzərində çadır qursun Şəhriyar,
Baxaq çiçəklənən yurda, şe'r yazaq,
Şair də bəxtiyar, şe'r də bəxtiyar!

Şairim, yubanma, yoldadır karvan,
Qulaq as, dünyada gör bir nə səsdir,
Bağrını sıxmasın atılan toplar,
Qırılan zəncirdir, sınan qəfəsdir.

Monday, July 09, 2007



سهند´ین چاپ اولمایان شئعرلری

گؤنده ره ن : دوکتور صدیق

روباعيلر

- 1 -

گلمه ز گؤزومه ذرره ‌جه دونيا منيم اولسا،
دولماز اوره‌ ييم كاسه‌ سي دريا منيم اولسا،
شيريني‌ ده، لئيلاني ده، عوذراني ده بيللاه
وئرره م سوروسويله ن سيزه شيوا منيم اولسا.

- 2 -

عوقباني وئرين زاهيده، دونيا منه بسدير،
كٶوثر نه دي، بو ساغر-ي صهبا منه بسدير،
جنتده ده، طوباده ده واللاهي گؤزوم يوخ،
بير ديلبر-ي خوش قامت-ي رعنا منه بسدير.

- 3-

ائي سرو-ي سهي، قامتي طوبادن آليبسان،
سرخوش باخيشي نرگيس-ي شهلادن آليبسان،
يوخ! نرگيس-ي جادو ده بو افسونو باجارماز،
بو سئحري، بو افسانه ‌ني شيوادن آليبسان.

- 4-

ديوانه كؤنول گؤر نئجه لئيلايه وورولدو،
هر گون يئني بير لٶعبت-ي رعنايه وورولدو،
صنعان كيمي بير عٶمر اوزون تورپاغا قويدو،
آخيرده آتيب دينيني ترسايه وورولدو.

- 5 -

حوسنون باغينا سئيره واران گولشني نئيله ر،
سونبول نه يه لازيمدير اونا، سوسني نئيله ر،
سؤيله رله كي، باخماز سنه، من سؤيله‌ره م: البت،
مين عاشيق-ي ديلخسته‌ سي واردير، مني نئيله ر؟!

باياتيلار

- 1-
سهنديم اووچو گؤزله ر،
ياي قاشلار، اووچو گؤزلر.
بوردا بير مارال گؤردوم،
اوتوروب اووچو گؤزله ر.

- 2 -

سهندين داشلارينا،
چيخايديم باشلارينا،
گؤزلري منه باخماز،
وورولدوم قاشلارينا.

- 3-

سهندين باشي قاردي،
گون گئچدي، باش آغاردي،
هاميني ياد اؤلدوردو،
مني اؤلدوره ن ياردي.

- 4-

سهند ديله ر ياز گلسين،
قيش تؤكه نسين، ياز گلسين،
كؤنلوم ياري آرزيلار،
قلم گؤتور ياز گلسين.

- 5 -

سهنديم، گؤل اييليدير،
يار مندن گيلئيلي‌دير،
گول اوزوندن اؤپموشه م،
دوداغيم گؤل اييليدير.

- 6-

سهندين ايچي اوددو،
باشيمي دومان توتدو،
يار اؤزون اينصاف ائيله،
ايلقارين كيم اونوتدو؟

- 7-

يار منه قاش- گؤز آتدي،
سودومه شكر قاتدي،
دوداقلاريندان اؤپدوم،
دوداغيم بالا باتدي.

- 8-

گول درديم بوداغيندان،
بال آخير دوداغيندان،
آغزيم دولوب شهد ايله،
اؤپموشه م دودغيندان.

- 9 -

آی چيخيب غمگين- غمگين،
چن بوريوب دؤوره ‌سين،
اولدوزلارين ايتيريب،
تك قاليب منيم تكين.

- 10 -

سهندده قوزو مله ر،
آغ سينه، شوخ ممه ‌لر،
عاغليمی باشدان آلدي،
باشيما گتدي نه‌لر.

- 11-

كؤينه يي آغ ميشميشا،
داغلار چاتيب باش- باشا،
ائله بيل بولود آلتدان،
آي چيخيب قوشا- قوشا.

- 12 -

ترلانين سار آلماسي،
ياريم آسار آلماسي،
آيريليق درديندندير،
رنگيمين سارالماسي.

- 13 -

سهند´ه م، ممه قانلي،
ديش قانلي، ممه قانلي.
ممه ‌ني قانلي قووون،
اولسا دا قمه قانلي.

- 14 -

داغلارين قيزي جئيران،
اوتلا يارپيزي جئيران،
كؤنول آج قوردا دؤنه ر،
گؤرنده قوزو جئيران.

- 15 -

آغاجادا گول بوداغي،
جئيران اوتلار بوداغي.
يار مني آتدي، گئتدي،
نئجه چكيم بو داغي؟

- 16-

اوبا كؤچه ر داغ قالار،
گول سولار، بو داغ قالار،
دغلاري سئللر اويار،
اوره‌كده ‌كي داغ قالار.

Thursday, March 29, 2007

Thursday, January 11, 2007

Thursday, June 22, 2006

آراز - بولود قاراچورلو

Sunday, May 28, 2006



مراسم يادبود چهلمين روز خزان عمر پربار شاعر مبارز خلق آذربايجان

دوست و هموطن عزيز

در بهار شكوفان آزادي دوستان مرحوم سهند (بهلود قره چورلو) با دلي سرشار از اندوه و حسرت دوست دارند مراسم يادبود چهلمين روز خزان عمر پربار اين شاعر مبارز خلق آذربايجان را با حضور شما برگزار كنند و در اين مراسم بجاي ريختن اشك چشم٬ آثار مردمي و ارزنده او را كه همچون در گرانمايه از طبع تواناي او تراوش كرده است به محك ارزيابي بزنندּ

با شركت در اين مراسم روان او را شاد و بستگان و دوستان زنده ياد سهند را قرين امتنان بفرمائيدּ

محمد حسين شهريار

بو قارا تورپاغا گيجيييم گلير
گون به گون آرتيرير اؤز خزينه سين
او نئجه باسيبدير قارا باغرينا
سهند تك بير دولو سؤز خزينه سين

او يوكسك سهند´ين اؤزو اؤلوبسه
سيزلايان سازينين سؤزو بيزده دير
دومانلي زيروه سي گؤزدن ايتيبسه
روحون اينتيظار گؤزو بيزده دير

محل برگزاري مراسم: سالن كتابخانه تربيت جنب دانشسرا
تاريخ و ساعت شروع برنامه: چهار و نيم بعد از ظهر٬ روز پنجشنبه ٣ خرداد ماه ١٣٥٨

Thursday, May 18, 2006



مراسم بزرگداشت شاعر ملي آذربايجان بولوت قاراچورلو سهند برگزار شد




مراسم بزرگداشت شاعر بزرگ ملي و معاصر آذربايجان، خالق «سازيمين سؤزو» بولود قاراچورلو (سهند) به همت كانون آذربايجان شناسي دانشگاه علوم پزشكي اورميه (azkab ) و با همكاري مجمع دانشگاهيان آذربايجاني (azbiltop) از ساعت 21 الي 24 شب سه شنبه 26 ارديبهشت در مكان سالن آمفي تئاتر ابن سينا دانشگاه علوم پزشكي اورميه برگزار گرديد.

در اين مراسم كه با حضور خيل كثيري از دانشجويان و علاقمندان به آذربايجان برگزار شد، آقاي «رسول كامران كشتيبان» مقاله ايي را با عنوان «آذربايجان كلاسيك ادبياتي اوزره» قرائت نمودند.

«بهرام اسدي» ديگر شاعر و سخنران اين برنامه بودند كه در خصوص كتاب دده قورقود و سازمين سؤزو مطالبي را به اطلاع حضار رساندند. پخش شعر «سهنديه» با صداي استاد شهريار از طريق PowerPoint مورد استقبال حاضرين قرار گرفت.

آقاي «صبحدل» ديگر سخنران اين برنامه بودند كه در خصوص ادبيات معاصر آذربايجان و تاثير سهند در آن مطالبي علمي را ارائه نمودند.

مقاله مهندس «آيدين صادقي» نيز كه در برنامه حضور نداشتند، با عنوان «سهند و ميلي دوشونجه» توسط دبير برنامه آقاي «صمد نظمي» قرائت گرديد.

دذ ادامه مراسم، برنامه موسيقي گروه «صفي الدين اورموي» به سرپرستي دكتر «بزرگ امين» با اجراهاي شورانگيز مورد استقبال شديد حاضرين قرار گرفت. قرائت اشعاري از سهند توسط مجري برنامه «امين اكبرپور» نيز در خلال برنامه شوري بيشتر به برنامه بخشيد.

شايان ذكر است كه مسئولان دانشگاه علوم پزشكي اورميه از سخنراني «اسماعيل مددي» كه تز فوق ليسانس وي مربوط به سهند است و مقاله «رضا داغستاني» در خصوص «سهند شاعر ملي آذربايجان» ممانعت بعمل آوردند.

اين برنامه در ساعت 24 پايان يافت.

Wednesday, April 12, 2006



تعطیلی انجمن ادبی سهند با فشار نهادهای امنیتی در دانشگاه آزاد مراغه

به دنبال برگزاری مراسم شب شعر ترکی به مناسبت سالگرد درگذشت بولود قره چورلو توسط انجمن ادبی سهند در دانشگاه آزاد مراغه فعایتهای این انجمن ،با فشار نهادهای امنیتی متوقف شد!!!

در پی برگزاری جلسه شب شعر ترکی توسط انجمن ادبی سهند ریاست دانشگاه آزاد مراغه دکتر سنبلی پس از آنکه تحت فشار نهادهای امنیتی خارج از دانشگاه قرا گرفت حکم به انحلال انجمن ادبی سهند داد. پس از برگزاری مراسم شب شعر مسئولین دانشگاه آقایان علی مقدم و رضا فرهنگ نیا و حامد یگانه پور اعضای شورای مرکزی کانون سهند را احضار نموده وآنان را در مورد اشعار خوانده شده در شب شعر، مورد باز خواست قرار می دهد!!!رئیس دانشگاه در حضور جمع اقدام به فحاشی به ملت مظلوم قره باغ نموده و می گوید که "شما حق ندارید از مظالم فارسها به ملت آذربایجان شعر بخوانید وی ضمن تهدید دانشجویان به تعلیق از تحصیل از آنان میخواهد که دست از این کارهایشان بردارند و میگوید که اگر نماینده ولی فقیه هم بگوید که شما حق دارید جلسه شب شعر برگزار کنید من به شما این اجازه را نمی دهم وحرف وی را قبول ندارم!!!

دانشجویان نیز پس از مشاهده فحاشی وانگهای متعددی که ریاست دانشگاه نسبت به آنها روا می دارد خطاب به وی می گویند که " قره باغ برای ما هیچ تفاوتی با فلسطین ندارد و هر آنچه که در آن جلسه مطرح شده تنها شعر بوده اند و نباید محتوای شعر ها مورد تفتیش قرار گیرد و ما هیچ وقت در مقابل تفکر شوئونیستی خم نمی شویم "که رئیس دانشگاه دکتر سنبلی در جواب دانشجویان می گوید" باید خم شوید و خم خواهید شد"

لازم به ذکر است که روز شنبه 84/1/19 مراسم شب شعری با عنوان یادبود بولود قره چورلو شاعر مراغه ای و اسطوره شعر معاصر آذربایجان، با حضور بیش از 250 تن از دانشجویان دانشگاه آزاد برگزار گردید. در این مراسم اشعار سهند شاعر ملی آذربایجان قرائت گردید و بیوگرافی ای از وی خوانده شد و پس از آن دانشجویان اشعار خود را با محوریت ظلمهای روا شده بر برادران مسلمانشان توسط داشناکهای ارمنی و حقوق پایمال شده ترکها در ایران خواندند که منجر به تعطیلی این کانون ادبی شد.

جو امنیتی حاکم بر شهرستان مراغه چنان سنگین است که مسئولین امنیتی شهر، تاب تحمل حتی یک شب شعر ترکی و آنهم در محیطی مانند دانشگاه که باید محیط آزادی باشد را ندارند به طوری که پس از برگزاری یک شب شعر ترکی دستور به پیگیری قضایی و امنیتی بانیان چنین مراسمی می دهند

Sunday, April 09, 2006

Tuesday, March 28, 2006


Bulud Garaçorlu Sehend

Bulud Garaçorlu Sehend (Meraga, 1927 - Tahran, 1979) Güney Azerbaycan'ın Merağa şehrinde yoksul bir ailede dünyaya geldi. İlk tahsilini Tebriz'de medresede almış, 1945-46 yıllarında "Millî azatlı" hareketine Azerbaycan Demokrat Partisi'nin gençler teşkilatının üyesi olarak katılmış ve İran halklarının inkilapçı-demokratik mücadelesindeki faal hareketleri sebebiyle iki defa; 1946-47 ve 1951-53 yıllarında hapsedilmiştir.

Musaddık hükümetinin devrilmesinden bir kaç gün önce hapisten bırakılan şair, tekrar doğrudan doğruya mücadele sahnesinde yerini alıyor, sadece kendi halkının değil aynı zamanda Vietnam'dan taa İspanya'ya ve İspanya'dan Küba'yakadar hürriyet mücadelesi için ayaklanmış bütün halkların kahramanlık ve şehitlik tarihinden sahneleri şiirinde terennüm etmiştir.

Sehend, Şehriyar'la birlikte, Güney Azerbaycan'ın en görkemli şairlerindendir. Edebî faaliyete millî istiklâl hareketini terennüm eden, istiklâl günlerinin acı-tatlı hatıraları olarak kaleme alınan "Xatire" ve "Araz" (1945-1950) şiirleriyle başlamıştır.

İlk iri hacimli eseri "Haydar Babaya Salam"ın (Şehriyar'ın eseri) tesiriyle nazma çektiği "Dede Qorqud" boylarıdır. ("Deli Dumrul", "Buğraç", "Qanturalı", "Qaraca Çoban", "Tepegöz"vs.) Sonraları Sehend bu boyları bir yere toplayıp "Sazımın Sözü" (1965) ve "Dedemin Kitabı" (1971) adı altında bastırmıştır. Dört ciltten ibaret olan "Sazımın Sözü"nün son iki cildi İran'da şairin ölümünden sonra çıkıyor. Sehend'in şiirleri "Sazımın sözü" adı ile Ankara'da (1980) ve Baku'da (1984) neşr olunmuştur. Üstad Şehriyar'a ve Baku'daki şair dostlarına yazdığı manzum mektuplar "Ermağanlar", "Şallaq", "Sebir daşı", "Yasaq" şiirleri, aynı şekilde Farsça olarak yazdığı "Tebriz'e salam", "Oyan Semed" menzumeleri hürriyet ve vatanseverlik ihtirası ile aşılanmıştır.

Şehriyar'la birlikte Sehend, İran'da ana dilli, inkilapçı-demokratik ruhlu Azerbaycan şiirinin 1950-70 yılları arasındaki en büyük hadisesini yaratmıştır. Şehriyar meşhur "Sehendiyye"sini sadece ona hasretmiştir. Doğma Azerbaycan Türkçesinin şiirde, matbuatta yaygınlık kazanmasında Sehend'in hararetli şiirlerinin büyük rolü olmuştur. Şiir tarihimize, o millilik, halkçılık ve hürriyet şiirini yaratanlardan biri olarak dahil olmuştur.

Bulut Sehend, 1979'da Nisan ayının 10'unda Tahran'da kalp hastalığı sebebiyle vefat etmiştir.

Kaynakça

1.Cenubdan sesler, Bakı, 1987.
2. XX esr Cenubi Azerbaycan edebiyyatında demokratik ideyalar (1900-1985-ci iller). Meqaleler mecmuesi, Bakı, 1990.
3. CenubiAzerbaycan edebiyyatı antologiyası, 4 cildde, cild 4. Bakı, 1994.

ŞİİRLER (Sazımın sözü. Bakı, 1984, s.33-38,58-59)

HÜRMETLİ USTAD BÖYÜK ŞEHRİYAR'A

Bir elimde qelem, bir elde kağız,
Xeyalım boylanır damdan, divardan,
Başımda yar bağın gezmek havası,
Qapılar bağlıdır(1), yol tapım(2) hardan(3)?

Hasarın dalında könül verdiyim
O yar bir bağ salıb, suyu bülülden(4)(büllurdan),
Heyvası(5) kehreba(6), narı yaqutdan,
Tağı(7) füruzeden, divanı gülden.

Mavi eyvanında saz çalır(8) Zöhre,
Bürcünde yay çekib dayanıb(9) Keyvan(10),
Layiqi var(1l) girem(12) qesrine men de
Qıllı papağımlan, sınıq(13) sazımlan?

O, bu ehtişamla, bu temteraqla(14)
Qapısın üzüme(15) açmasa ne var,
Şahla reiyyetin(16) sohbeti tutmaz,
Men bir obalıyam, odur Şehriyar (17).

Gerek rüsxet alam Heyder babadan(18),
"Yox" cavabı belke mene vermesin,
Bir de Şehriyardan fermanım vardır,
"Şair bir-birini olur görmesin?" (19)

Yox, men de Sehend'em(20), başım ucadır(21),
İçimde sönmeyen eşq ateşi var.
Mende sefası var güllü baharın,
Başımı tutsa da qara buludlar.

Laleli, çiçekli çemenlerimde
Gelib yurd salsa da çoban-çoluqlar,
Yalvarram(22) sefamdan üz(23) döndermesin,
Şehriyara layiq Şahyurdum(24) da var.

Könlüm havasıyla qol-qanad açır,
Qaf qalasın(25) almaq - deye ucalır(26),
Qalxdıqca boy atır daş-divarlar da,
Alıcı terlanım(27) yorulur, qalır.

Divarlar, divarlar, polad(28) olsaz da,
Almaz(29) mişar(30) ollam(31), kesib biçerem!
Külüngün borç allam Ferhad babanın,
Bisütun olsaz da, çapıb(32) keçerem!

Divarlar, divarlar, yol verin keçim,
Vulkanam, nefesim tufan qoparar(33).
Buludam, sallansa qaşım-qabağım(34),
Ağlaram, alemi seller aparar(35).

Bir elimde od var, bir elimde su,
Bir üzüm qara qış, biri bahardır,
Dosta, istekliye isti(36) qoynum var,
Düşmana baxışım şaxtadır(37), qardır.

İçimde boğulur dadım, harayım(38),
Ne divar hayıma hay verir, ne yar,
Ne daşdan ses çıxır, ne de qardaşdan,
Sanki boşluqlarda itir(39) dalgalar.

Bilmirem, belke de bu bir xeyaldır,
Ya da ki, sehrdir meni aldadan,
Deyirler dilberim büllur qesrinde
Dardadır, asılıb tepe saçından.

Sehend'i qorxutmaz ne saray, ne sehr,
"Mehebbet" deyilen bir efsunu var,
Hem ism-i e'zemdir(40), hem ism-i şebdir(41),
Bağlı qapıları üzüne(42) açar.

Açılın, açılın, bağlı qapılar,
Mehebbet namine, istek namine!
Eriyin, tökülün, demir qıfıllar(43),
Könül xatirine, ürek namine!

Gelir qulağıma iniltileri,
"Burda bir şir darda qalıb, bağırır",
Doğrudan da men bir "mürüvvetsizem".
Qardaşım dardadır, meni çağırır.

Çekilin, çekilin, yol verin keçim,
Üreyim alışıb, alov saçaram!
Şehriyar boynuna zencir vuralar
Çeynerem, gemirrem(44), dartıb açaram!

İşleyir qoluma demir paxlalar(45),
Zencir qıcıqdırır, sancır etimi.
Can qardaş, helelik bağışla meni,
Deyesen unutdun esaretimi.

Eziz Şehriyar'ım, bağışla meni,
İncime, darılma, fikrin hardadır?
Mürüvvetsiz deyil senin qardaşın,
Ancaq senin kimi o da dardadır.

1. kapalıdır, kilitlidir 2. bulayım 3. ııerden 4. billürden, kristalden 5. ayvası 6. kehribar, "sarı renkli" 7. yaprağı 8. çalar, çalıyor 9. durup10. ziihal: Satürn gezegeni 11. yakışır mı? 12. gireyim 13. kırık 14. tumturak: tantana, gösterişle 15. yüzüme 10. halkın tebaanın 17.Şehriyar: padişah burada şehriyar kelimesi tanyeli kullanılmıştır 18. Haydar Baba: Hem Tebriz civarındaki bir dağın adı, hem de Şehriyar'ın Rahim Bey'e mektup adlı manzumesinden alınmıştır. Aslı "Şair bir-birini olur görmesin" şeklindedir 20. Sehend: GüneyAzerbaycan'da bir dağın adı ve aynı zamanda şairimizin mahallesi 21. yücedir 22. yalvarırım 23. yüz 24. şahyurdu: Sehend dağının eteklerindeki bir yayla 25. Kaf kalesini, efsanevi Kaf dağı 26. yücelir, yükselir 27. Terlan yırtıcı, avcı, kıymetli bir kuş: Doğan, şahin 28.çelik 29. elmas 30. bıçkı, testere 31. olurum 32. kesip, kazıp, atlayıp 33. koparır yüzünün aldığı şekil 35. götürür 36. sıcak 37. soğuktur,ayazdır 38. çığlığım, imdat haykırışım 39. kaybolur 40. İsm-i A'zâm: Allah'ın Kur'an'ı Kerim'de geçen en büyük ismi 41. gecenin adı, parola 42. yüzüne 43. kilitleri 44. ısırırım 45. halkalar
--------------------------------------------------------------------------------

Özün demedin ki, bizim ellerde
"Vekil müavekkilin xercini(1) çeker?
"Ana - eşq ocağı sönmesin - deye,
Üreyin erider, çırağa töker.

Her yanı bilmirem, bizim diyarda
Heç de xeyal deyil dostluq, mehebbet,
Ancaq ışıq saçan isti(2) güneş de
Be'zen bulud altda gizlenir, elbet.

Ne bilim, belke de, sultanım qardaş,
İşin eybi(3) bizim özümüzdedir.
Hemin bu ilqarın(4) düşkünüyük biz,
Günah yadda deyil, günah bizdedir.

Bir ovuc kelekbaz(5), qumarbaz ilen
Pakibaz olmuşuq, pak uduzmuşuq(6).
Merd iken namerde rehm eylemişik,
İndi namerdlere möhtac olmuşuq.

Dövletliye saxsı lazım olanda
Vurub sındırmışıq(7) öz kuzemizi,
Çıxdığımız qını beyenmemişik,
Biz eli(8) atmışıq, el atıb bizi.

Elimize ne gün ağlamışıq biz?
Bağın(9) şaxta(10) vurub, bostanın yarıb
El bize neylesin, ne gün ağlasın?
Ağzı uçuqlayıb, dili bağlanıb.

İndi olan olub, keçdiler keçib,
Calanan(11) su bir de kuzeye dolmaz!
Daldan(12) atılan daş topuğa deyer,
Göz yaşı tökmeklen yara sağalmaz!

Bu gün men Sehend'em, sen Şehriyar'san,
Gel başın ucaldaq(13) qoca Tebriz'in,
Bir kere yadların daşını ataq,
Çekek qayğısını öz elimizin.

Vefasız güllerin üstünden uçaq,
Qonaq(14) sedaqetli el qucağına,
Sönmez eşqimizden bir peyvest salaq(15)
Elin şaxta vurmuş(16) gül-budağına.

Şairim, dünyanı nece görürsen(17),
Duz yeyib, duz qabın sındıranlar(18) var.
Qedir bilen yara can qurban ele,
Qedir bilmeyene heyifdir(19) ilqar(20).

Özge çırağına yağ olmaq besdir(21),
Doğma ellerimiz qaranlıqdadır.
Yanıb, yandırmayaq yadın ocağın,
Evimiz soyuqdur, qışdır, şaxtadır(22).

Demirem yanmayaq, alovlanmayaq,
Yanmasın, neylesin yazıq pervane?!
Yanmayaq vefasız yarın oduna,
Yanaq elimize, yanaq vetene!

Bir yerde qalmaqdan darıldıq, olduk,
Doğma yurdumuzu dolanaq, gezek,
El ilen ağlayaq, el ilen gülek,
İncimizi veten sapına düzek!

O eziz diyarda, doğma şeherde
Şairi coşduran sehneler çox var.
Nisgilleri(23) çoxdur derdli Tebriz'in,
Biri sen özünsen, eziz Şehriyar!

Borç altında yaşamaq yamandır, qardaş,
Borcluyuq, borcluyuq hem men, hem de sen
Gör ne ruzigarda, gör ne gündedir
Şehriyar besleyen bu el, bu veten!..

Çekek şe'r topun, haydi, qardaşım,
Sen Heyder baba'ya, men de Sehend'e,
Şairin silahı neğmedir, sözdür,
Neğmemiz yayılsın şehere, kende.

Yazaq, her misramız bir bayraq olsun,
Heqiqet bayrağı, zefer bayrağı!
Parlasm mayaq tek(24), yansın çıraq tek(25)
Gelecek mayaqı, ümid çırağı!

İndilik zeyif bir damla olsaq da,
Süzülek, yığılaq, göl olaq, axaq
Qarışaq çaylara, daşqın sulara,
Derelerden keçek, denize çataq(26).

Şıltaq lepelere(27) qoşulaq, coşaq,
Süzek dalgalarda sonalar kimi,
Gün vursun, yağışlı buluda dönek,
Uçaq, havalanaq durnalar kimi!

Essin üstümüze soyuq külekler(28),
Bozaraq, tutulaq, qaralaq, yağaq!
Sel olaq, ağnayaq(29) uca dağlardan,
Yerli qayaları dibinden qazaq!

1. masrafını 2. sıcak 3. noksanlığı 4. ahd-sadâkat amaç 5. fırıldakçı 6. kaybetmişiz 7. kırmışız 8. halkı, ili 9. bağını 10. soğuk, don 11 dökülen 12 atkadan13. yüceldik 14. kanadım 15. ası yapalım 16. don vurmuş, donmuş 17. nasıl görüyorsun 18. kıranlar I1), yazıktır, gereksizdi! 20 ahd, sadâkat 21 yeterlidir22. dondur, soğuktur, ayazdır 23. acıları 24. kutup yıldızı 25. ateş gibi 26. ulaşalım 27. oynak tepelere 28. soğuk rüzgarlar 29. haykııarak
--------------------------------------------------------------------------------

Dağlan qoparaq, dereler dolsun,
Köpüklü suları calayaq(1) düze,
Yaşarsın qurumuş kollarm(2) kökü,
Baharı qaytaraq(3) vetenimize!

Çaylara sedd vuraq, zülme hedd vuraq(4),
Haqlara(5) tapşıraq haqqı her yerde!
Qısır qumsallara cummasın(6) sular,
Zemiler(7) göz göye dikmesin bir de!

Kesek edavetin, kinenin kökün,
"Eşqden yeni bir quruluş quraq!"
Minek(8) şehablara(9), ıldırımlara,
Gedek ulduzlara, güneşe qonaq!

Seher bulağının(10) arıdaq gözün,
Işıqlar qaynasın, xarraxar axsın!
Çızınsın(11) yalıncıq, çılpaq meşeler(12),
Bu dağlar döşüne(13) gül-çiçek taxsın!

Sehend de gül açsın, Heyder baba da.
Üzerinde çadır qursun Şehriyar,
Baxaq çiçeklenen yurda, şe'r yazaq,
Şair de bextiyar, şe'r de bextiyar!

Şairim, yubanma(14), yoldadır karvan,
Qulaq as, dünyada gör bir ne sesdir,
Bağrını sıxmasın atılan toplar,
Qırılan zencirdir, sınan(15) qefesdir.

ELİMİN DAYAĞI YURDUMUN FEXRİ(16)
Heyder müellime(17) *

Üstadım Vurgun'dan(18) söz dilenerek
Qoy bele başlayım şe'rimi nolar,
O dahi senetkar söylediyi tek
"Men çocuq deyilem, xeyli yaşım var".

Ömrümde çox isti-soyuqlar görüb(19),
Başımda bostanlar ekerken heyat(20),
Çetinlikler menlen bacarammayıb(21),
Yolumu kesemmez qara zülumat.

Her ağır dehşete men döze-döze(22)
Meslekdaş, vetendaş deyiben(23) geldim.
Ürek sandığını açmaqçın Siz'e
Sefer yarağım geyiben geldim(24).

Dağlar boyda ağır derdi özümnen
Tebriz'den Bakı'ya daşıdım, ancaq
Kimseye açmadım, ağır dözümnen(25)
Helelik lazımdır geri qaytarmaq(26).

Tale'den gileyli(27) olmayam gerek,
Ellerimi gördüm, gözlerim aydın!
Nesibim olmadı, ancaq ne etmek?!
İsterdim bakı'da SEN de olaydın.

Hamıdan dinlerken vesfini Sen'in,
Heyif ki, görüşmek qismet olmadı.
Bisütunlar çapdım men Ferhad tekin(28),
Ancaq ki, su gelib arxa dolmadı.

Men isterdim doğma bir qardaş kimi
Oturub, eyleşib(29)-danışam Senlen,
Bir meslekdaş kimi, bir yoldaş kimi
Söz-söhbet açaydım ana vetenden.

1. dökelim 2. çalıların, ot yığınlarının 3. geri getirelim 4. zulme engel olalım 5. haklıya 6. akmasın 7. tarlalar 8. binelim 9. meteorlara,göztaşlarına 10. pınarının 11. ısınsın 12. ormanlar 13. göğsüne 14. gecikme, oyalanma 15. kırılan 16. halkımın dayanağı 17. Haydar Aliyev18. Semed Vurğun'dan 19. iyi ve kötü günler görüp 20. hayat başıma dertler açarken 21. zorluklar benimle baş edememiştir, başa çıkamamıştır 22. katlana-katlana 23. diyerek 24. yolculuk silahını kuşanarak geldim 25. bu tahammül edilmesi zor dertten 26. geri dönmek 27. talihten şikayetçi 28. gibi 29. tokalaşıp
(*. 1974 yılında Azerbaycan Respublikasının rehberi Heyder Elirza oğlu Eliyeve yazılmış menzum mektub.)
--------------------------------------------------------------------------------

"Sazımın sözü"nden parçalar
("Sazımın sözü", Bakı, 1984, s. 69-79)
DUXA QOCA OĞLU DELİ DOMRUL

Gecenin qoynunda vüqarlı(1) dağlar
Sanki ebedi bir yuxuya batmış,
Dereler, tepeler, meşeler(2), bağlar
Dünyanın xeyrini, şerini atmış(3).

Qaranlıq gecenin mermuz(4) siması
Hemi(5) keder doğurur, hem ürek sıxır,
Qara ibhamların(6) uçurum dünyası
Kimseni büdredir(7), kimseni yıxır.

Gecenin bağrında, güzelliklerde
Bu şebeh(8) görünür insan gözüne,
Qaranlıq çekmişdir çaşdıran perde
Qan şeytanların qara üzüne.

Şeytan yaranmışı tanıtdıraraq,
Ezelden qarğamış(9) geceni insan,
Ocaqlar, meş'eller yaxmaqla ancaq
Qaçmışdır geceden, qaranquluqdan.

Hele de, hele de bizim yerlerde
Sade insanların andı "çıraq"dır.
Xalqın arasında, kendde, şeherde
Müqeddes yerlerin adı "ocaq"dır.

Işıqdan doğursa istilik(10), istek,
Qaranlıqdan doğur soyuq, aldanış,
Mehebbet axtaran(11) insanlıq, demek,
Ona baş endirmiş, bunu qarğamış.

Qoy bunu söyleyim el Vurgunundan(12):
"Sanmayın meqsedim boş yaraşıqdır",
Dalınca(13) söylemiş o ölmez insan:
"Dünyada en böyük qüvvet - ışıqdır!"

Qara qış dünyanı berbad ederdi
Dalınca yaz(14) olub, yay olmasaydı,
Qaranlıqda insan elden gederdi
Güneş olmasaydı, Ay olmasaydı.

Gecenin qoynunda vüqarlı dağlar
Sanki ebedi bir yuxuya batmış,
Dereler, tepeler, meşeler, bağlar
Dünyanın xeyrini, şerini atmış.

Tala(15) buludluqda süründükce ay
Işıq dehreleri(16) geceni biçir
Geceden qırılmış sehneler lay-lay (17)
Sınıq qoşun(18) kimi qarşımdan keçir.

Çölleri bürüyen me'nalı sükut
Be'zen lal dayanır(19), gah(20) dile gelir,
Üfüqe baxdıqca men mebhut-mebhut(21),
Ele bil ki(22), sükut meni sesleyir.

Bu çox ezemetli çağırışdır(23), bax,
Qulağın perdesi eşitmez sesin,
Üreyin telleri hiss eder ancaq
Çölün pıçıltısın(24), dağın nalesin.

Bu lal çağırışda(25) qerinelerin(26)
Ölmez nalesi var, ölmez sesi var!
Böyük esatirin(27), efsanelerin
Üreyi sehr eden(28) zümzümesi var!

Her elin, obanın efsaneleri
O elin ruhunu terennüm edir,
Efsanevi eller suret çekeni(29)
Ellerin simasın tecessüm edir(30).

Suret heqiqetden bir görüşdürse,
Kim deyer surete heqiqetdi bu?
Ancaq resm olunan her bir surete
Şübhesiz, olmuşdur sebeb bir duygu.

1. vakarlı, heybetli 2. ormanlar 3. dünyanın hayrından da 4. gizli, rumuzlu 5. hem 6. şüphelerin 7. birilerini tökezletiyor 8. bu tarz, buşekilde*9. beddua etmiş; lanetlemiş 10. sıcaklık 11. arayan 12. halkı çok sevenden. Vurgun: Samed Vurgun; Kuzey Azerbaycan'ın tanınmış şairlerinden. Tırnak içindeki mısralar da Vurğun'undur. 13. peşinden, arkasından 14. ilkbahar 15. geniş başlık 16. ağaç baltalarını 17. kat kat, tabaka tabaka 18. yenilmiş ordu 19. sessizce duruyor 20. bazen, arada bir 21. şaşkın şaşkın 22. sanki 23. davetler 24. kırın fısıltısını 25. sessiz davette 26. Qerine: 33 yıllık zaman dilimi; on yıllıkların 27. efsanelerin, mitolojinin 28. yüreği büyüleyen29, efsanevî ellerin resmini yaptığı 30. yansıtıyor, canlandırıyor
--------------------------------------------------------------------------------

Keçenler(1) demişler: her heqiqetin
Min iller sureti var, minler(2) üzü var,
Kimse ne baxışla baxarsa ona,
Öz baxışı qeder heqqe yol tapar.

Bu kimi sözlerde vaqeiyyetin(3)
İzleri vardırsa, itginlik(4) de var,
İtgin tapa biler(5) yolunu lakin,
Demişler: "Dünyada axtaran tapar"(6).

Heqiqet min üzlü(7) olsa da eğer,
Gedemmez(8) günde min oynaşa, ere,
Özün heq bilmeyen yoxsa bir nefer(9),
Bir suzmani(10) vermez ve'de min yere.

Heqiqet dediyin divanxanadan(11)
"Heq" deye qoyulan bir qerar deyil,
Yaxud "hu" çağıran Ali Mövcud'un(12)
Serxoş başındaki xülyalar deyil.

Heqiqet xud haman(13) vaqeiyyetdir,
Eni var, boyu var, izi-tozu var.
Zamandan qocaman, mekandan hündür(14),
Mekanla böyüyer, zamanla durar.

Bir de heqiqete tanış bir ürek,
Tanır sevgilisin her suretinde(15),
Men qol qoymayıram(16) ürfana demek,
Heqiqet var insan me'rifetinde.

Heqqin, heqiqetin bağçası her vax(17)
İnsanla gül açır, insanla solur.
En böyük heqiqet insandır ancax,
İnsansız heqiqet olsa, kor olur.

Lakin nedendirse bu gözel peri
Be'zen yavrusundan qırır ülfetin,
Deli Mecnun kimi gezir çölleri,
Sanki unudammır(18) ilk mehebbeti.

Hele de sergerdan(19) quş kimidir o,
Ne bir yurd tapmışdır, ne de bir yuva,
Gezir insanlığın başı üstünde,
Qonur bu budağdan(20) başqa budağa.

İnsan heqiqetin itiren(21) günden
Başı daşdan-daşa deyir her zaman,
Seadet ceyranı qaçır önünden,
Sıldırım(22) yollarda qalır sergerdan(23).

Azıb özlüyünden(24) itgin düşenden(25)
Qurd kimi özünün qanını içir,
Özünü axtarır(26) bilmem nereden,
Çalılar, tikanlar ayağın biçir(27).

O öz suretini yada saldıqdan(28)
Bir çox efsaneler yaratmış be'zen,
Axtarıb, yorulub, yolda qaldıqdan(29),
İndi özün gezir(30) efsanelerden.

Efsane insanlıq sin-sin axtaran(31)
İdeal dünyanın tebessümüdür,
Heyatda tecessüm tapıb-tapmayan(32)
Böyük arzuların terennümüdür.

Haqsızlıq dünyanı çulğayan zaman(33),
O, haqqa dayanmış, haqq axtarmışdır(34),
İsteksiz, ilqarsız(35) bir ruzigarda(36)
O, eşqe uğramış, ilqar varmışdır.

İnsanın qüdretsiz, zeyif çağında
Qüdretli tanrılar yonub yaratmış,
Be'zen de insana qanad vererek,
Alıcı quş kimi göye çıxartmış.

Bir ülgü(37) olmuşdur gahdan insana
Esrlerden qalan efsane, rö'ya,
Oxşayıb teselli vermişdir ona
Her zaman darıxıb(38) darda qalanda.

Odur ki(39), insanlıq bir peri kimi
Dağların başından bizi sesleyir.
Be'zen de bürünür göyerçin donu(40),
Sahilsiz göylerden ümid dileyir.

Çölleri bürüyen me'nalı sükut
Be'zen lal dayanır, gah dile gelir,
Yollara baxdıqca men mebhut-mebhut
Ele bil ki, sükut meni sesleyir.

1. geçmişler; eski kuşaklar 2. binlerce 3. hakikatin, gerçekliğin 4. kaybolmuşluk 5. yolunu bulabilir <\ arayan bulur 7. bin yüzlü 8.gülemez 9. bir kişi, bir ferd 10. çingene, afacan kız 11. divanda; sarayda 12. yüce varlıkların (İran'da) dervişlerin 13. sırf o, işte o 14.yüksek 15. her bir şeklinde 16. imza atmıyorum 17. her vakit 18. unutamıyor 19. avare, başıboş 20. daldan 21. kaybettiği 22. yalçın kayalık 23. avare 24. kendinden uzaklaşıp, kendi benliğini kaybedip 25. kaybettiğinden itibaren 26. arıyor 27. biçiyor 28.hatırladığından dolayı 29. kaldığı için 30. kendisini arıyor 31. insanlığın sessiz sessiz aradığı 32. hayattı biçimlenip biçimlenmeyen, hayatta görünüp görünmeyen 33. haksızlığın dünyayı bürüdüğü zaman 34. doğruluğu, hakkı aramıştır 35. ahdine sadık olmayan 36. birzamanda 37. ideoloji, ülkü 38. sıkılıp, sıkıntılı hâlde olup 39. işte onun içindir ki 40. güvercin donuna girerek
--------------------------------------------------------------------------------

Şebehle(1) doldurmuş gece her yanı,
Men de qoşuluram bu şebehlere,
Gezirem sergerdan(2) dağı, ormanı,
Cumub(3) baş çekirem(4) bütün her yere

Hardasa(5) gecenin qara eteyi
Od tutub şö'leli-şö'leli yanır,
Harda ışıq olsa, tapar üreyi(6),
Könül istekleri her donda(7) tanır.

Qelbimi aparır(8) ondaki cezbe,
Yüyürürem(9) onun ardınca men de,
Zulmete batandan men de, ürek de
Sürünürük harda ışıq görende.

Çatırıq(10) böyük bir düzengahlığa(11),
Çemenler şenlenir, çeşmeler axır,
Köçünü salmışdır ağır bir oba,
Meş'eller geceni yandırır-yaxır.

Aralıqda böyük dövran qurulmuş,
Bilmirem toydursa(12) , yoxsa qonaqlıq,
Erenler, qadınlar qat-qat oturmuş,
Arada dolanır qocaman aşıq.

Aşıq çömçesini ingildederek(13),
Gezir perdelerde efsunkar eli,
Teller titredikçe titreyir ürek,
Her kesin canlanır eşqi, emeli.

Neğmeler terlan tek qanadlandıqca
Könül de ardınca qol-qanad acır,
Havalar göylere havalandıqca
Xeste könüllerden derd qem qaçır.

Bilmem ne sirrdir, aşığın sesin
Eşiden ürekde qalmaz ixtiyar,
En kiçik yaşımdan aşıq neğmesin
Eşiden zamanlar tüküm biz durar(14).

Hele de bilmirem bu ses, bu neğme
Hansı dünyalardan baş alıb gelir,
Nesim yelleri tek döyende qelbe,
Bedenim dincelir(15), ruhum yükselir.

Özüm de bilmirem harada, haçan(16)
Ruhum bu alemden aşnalıq tapmış,
Ancaq bilirem ki, uzun zamandan
Könlüme doğmadır, qelbime tanış.

Aşıq deyişerek sazının sesin,
Gülür gözlerinde şenlik, heyecan
Baxışı andırır ölmez hevesin,
Sanki indi gelir o dünyalardan.

Dişi aslan, qoç igidler
Qulluğuna söyleyim men,
Bu ellerin, obaların,
Ataların, babaların
Geldiyinden, keçdiyinden,
Heq badesin içdiyinden.

Bu torpaqda, bu diyarda
Esrlerden esrlere
Elsizleri talamayan,
Tüpürdüyün yalamayan,
Dillerine yalan gelmez,
Haq yolundan üz çevirmez,
Zülümkara(17) boyun eymez,
Dalışını düşmen görmez
Dişi aslan, qoç igidler
Qaflan kimi yuva salmış,
Cidasını(18) yere çalmış.

Bu dağların, yaylaqların,
Ceyran qaçar ovlaqların(19)
Torpaqları qarışıqdır
Babaların torpağıylan.

Daş-çınqıllı(20) yatağında
Güzgü(21) kimi qeltan-qeltan(22)
Köpüklenib daşğın axan
Bu çayların üzerinden
Merd igidler bu gün, dünen
Bedov atın(23) çapızdırmış(24),
Düşmanları töküb qırmış.

Yadlar bize kec baxanda(25),
Axar sular qan axanda
Papağını eyri qoyan
Bu sıldırım(26) qayaların
Dalışında(27) minler(28) aslan
Pusqulara sinib, yatıb,
Ox sıçradıb, tüfeng atıb.

1. oyunla, benzeyişlerle 2. avare 3. dalıp; içine karışıp 4. ziyaret ediyorum, uğruyorum 5. neredeyse 6. yüreği bulur 7. her bir surette,her ne halde olursa olsun 8. alıp götürüyor 9. koşturuyorum 10. ulaşıyoruz 11. düzlüğe 12. düzgün müdür 13. sazını dillendirerek 14. tüylerim diken diken olur 15. dinleniyor 16. nerede, ne zaman 17. zalime, zulmedene 18. mızrağını 19. av yerlerinin 20. taşlı kumlu 21. ayna 22. yumru yumru 23. çok güzel, kuheylan atını 24. koşturmuş, dört nala sürmüş 25. eğri gözle baktığında 26. yalçın 27. arkasında 28. binlerce
--------------------------------------------------------------------------------

Dişi aslan bizim ana
Emzik vermiş ner(1) oğluna,
Xemir yaymış, çörek yapmış,
Qoyun sağmış, inek sağmış.

Arxalanmış öz erile,
O, yaradan ellerile
Toxumuşdur rengli gebe(2),
Ehsen olsun(3) bizim debe(4)!
Gözelleri ince-ince,
Göz inanmaz görmeyince.

Üreklere düğün salan,
Könül verib, könül alan,
Derin istek, dönmez ilqar(5)
Onlardandır bir yadigar.

Güneşden tez yerden duran,
Dağlar üste çadır quran,
Su suvaran, toxum sepen,
Ekin eken, biçin biçen,
Av avlayan, quş quşlayan
Merd igidler hörmet ilen
Ömür sürmüş şöhret ilen.

Yad ellere(6) bac vermemiş(7),
Zülqedere(8) tac vermemiş.

Aşıqları her zamanla
Neğme qoşmuş, dastan açmış
Qaqqıldayıb(9) oxuyanda
Üreklerden keder qaçmış.

Min bir neğme, min bir dastan
Men söyleyim size hardan(10)...

Aşıq dayandırır sözü, sohbeti,
Elinde sedefli sazı danışır(11).
Kamala yetende insan seneti
Çöllerin(12) ördeyi, qazı danışır.

Bu dilin kelmesi, cümlesi yoxsa,
Vesfe sığınmayan(13) fesaheti(14) var.
Hamılar(15) , hamılar aşnadır ona.
Bilmirem ne gücü, ne qüdreti var!

Orda ki, dil, ağız sözden usanar,
Soruşun metlebi(16), teller söylesin!
Dodaq danışarsa, od tutar yanar,
Gerekdir zexmler(17), eller söylesin!

Könül mehebbetden danışan anda
Ağıl qopuzunun simi(18) şarışır(19);
Eşq eli tellere zexme vuranda
Kimisi qırılır, kimi qarışır.

İnsanlıq yükselen(20) en uca yerin
Bir adı sevgidir, biri mehebbet!
Her yanı axtardım(21) men derin-derin,
Araya bilmedim başqa heqiqet!

Aşıq, sen de bize istekden danış,
Qoy mehebbet, doğsun sohbetin, sözün!
Könülden, qelbden, ürekden danış,
Qoy sarsılan insan tanısın özün

Bele demiş Qorqud Dede,
O, ellerin işbileni,
Babaların başbileni:

- Quru bir çay üzerinde
Saldırılmış bir körpünun
Cevarında yurd eylemiş,
Köçün salmış(22) bir obadan
Ucalırdı şiven sesi.(23)

Köç etmişdi, anlaşılan,
Gene bir igid bu dünyadan.
Eri ölmüş yaslı gelin
Açıb atır al örpeyin(24)
Cavan qızlar Ağlar, sızlar,
Başlarına qara salır,
Ses tutulur, göz qızarır.
Dırnaqlanır al yanaqlar.
Qana batır ağ duvaqlar.
Qan quruyur ağca üzde,
Yaş quruyur yorgun gözde.

Bir qancıq(25) dilden düşüb,
Işqıraraq(26) için çekir.
Qanlı yaşı parçalanmış
Yanağına bir-bir tökür.
Qara leçek(27) bu ananın
Ürek yaxan naleleri
Ağladır(28) Dağı-daşı.

- Niye şiven qoparıban(29)
Ağlayırsan?
Ne xeberdir?
Ne olubdur?
-Deye gelir Deli Domrul

.1. erkek 2. renkli kilim 3. aferin, helâl olsun 4. bizim usule, modaya 5. vazgeçilmez aşk yemini 6. yabancılara 7. haraç vermemiş 8.Dulkadiroğullarına (?) 9. Hak diyerek, Allah diyerek 10. nereden 11. açıklığı, anlaşıhrhğı 12. bozkırın 13. vasfedilemeyen, anlatılamayan 14. açıklığı, anlaşılırlığı 15. herkes 16. arzuyu, isteği 17. mızraplar 18. teli 19. sarı sarı parlar 20. insanlığın yükseldiği 21. aradım 22.yerleşmiş 23. feryadlar yükseliyordu 24. başörtüsünü, yazmasını 25. kadıncık, zarariı kadın 26. hıçkırarak 27. kara tülbentli 28. ağlatıyor 29. feryad ederek
--------------------------------------------------------------------------------

Qazlıq atın cilovunu(1)
Çekib durur.
- Görüklü(2) bir igidimiz
Ölüb bu gün.
Ağlamağa
Sebeb oldur.
- Deyin görüm, o igidi
Kim öldürdü?
- deye Domrul
Yene sorur.
- Qızıl qanad Ezrail
Göy üzünden uçub geldi,
Haq-teala emri ilen
Xub(3) igidin canın aldı.

Deliqanlı, qaflan caynaq(4)
Bir igiddir Deli Domrul.
Zamandır ki(5), quru bir çay
Üzerinde körpü salmış.
Karvan-kelek, yoldan öten(6),
Kimse keçse körpüsünden,
Tutub alar otuz üç pul
Keçmeyenden döye-döye,
Çala-çala(7) qırxın alar.

O deyer ki:
- Menden deli,
Menden güçlü igid varsa,
Çıxıb menlen döyüş etsin,
Penceleşib vuruş etsin.

Yene de o:
- Gerek menim
Qoçaqlığım, igidliyim,
Cilazın(8) er olduğumun
Te'rifi(9) her yana gede,
Rum'a gede, Şam'a gede,
Deye Domrul öyünerdi.

Xub igidin ölümünden
Kederlenir Deli Domrul.
Mere, erler!
Ne kişidir
Dediyiniz Ezrail?
Ne üçün o, qafil-qafil
El içine qırğın sala?!
Yaxşı-yaxşı igidlerin
Yaxaladıb canın ala!

1. gemini 2.yörklü 3. güzel 4. kaplan pençeli 5. bir zamandan beridir ki 6. geçen 7. vura vura 8. cilasun; kahraman 9. methi, övgüsü


Bulut Qaraçorlu

Bulut Qaraçorlu 1305 ilində Marağa şəhərində anadan oldu. Doğum günündə yağışın yağması səbəb oldu ki atası onun adını Bulut qoysun. Ancaq Pəhləvi rejiminin kimlik mərkəzi bu adi münasib!! görməyib və onun adını Bəhlud yazdılar!.

Bulut Qaraçorlu, Pəhləvi rejiminin boğuntusunda "Sazımın sözü" adlı şer kitabı ilə iranda yasaq olunmuş Türk dilinin gücünü bir daha isbat edib, Azərbaycan xalqına bir çırağ kimi yol göstərən oldu.

Bulutun şerlərində insanlıq və birlik dalğalanır. Onun şerləri vətən eşqi, Azadlıq, milli haqlar və sevgi zümzümə edir.

Bulut, Azərbaycanlı olmağına və ana dilinə fəxr edib, güvənirdi. Elə bu duşuncələrindən dolayı Pəhləvi dövründə xoş bir gün görmədi. Daima rejimin məmurları tərəfindən əziyyət olub, basqı və sıxıntı altında saxlanılmışdır. Amma Bulutun inancı, öz vətəninə olan uca sevgisi və böyük eşqi bu əziyyətlər və basqılara üstün gəlib, iradəsi ilə satqınları həmışə ümidsiz edirdi.

Bulut 1346-ci ilinin bəhmən ayında ustad Şəhryarı görmək üçün tehrana gedir, ancaq Şəhryar ki bu illərdə dünyadan əl üzüb, öz evindən eşiyə çıxmırdı Bulutu görmək istəmirdi. Şəhryarı görmək şövqu Bulutu məcbur edir öz ana dilində bir şer yazıb, ustad Şəhryara göndərsin. Bu məktub "Səhəndiyyə" əsərinin yaranmasına səbəb oldu. Artıq hər kəs Bulutu "Səhənd" ləqəb ilə də tanıyırdı.

Bu Azadlığa həsrət qalan duyğulu və mübariz sair 1358-ci ilinin fərvərdin ayının 21-ində dünyasını dəyişir. Səhəndin vətən eşq ilə çırpınan ürəyi doyunməkdən dayanır və bütün haq sevən, haq üçün mübarizə edən insanları qəmə, yasa buruyur. Səhəndin ruhu şad və yolu dəvamlı olsun!.

Bulut Qaraçorludan (Səhənd) bir şe'ri:

Mən demirəm üstün nəjaddanam mən
demirəm elim ellərdən başdır

Mənim məsləyimdə, mənim yolumda
millətlər hamısı dostdur, qardaşdır

Çapmaq istəmirəm mən heç milləti
nə dilin nə yurdun nə də əməyin

Təhqir eləmirəm, hədələmirəm
keçmişin, indisin ya gələcəyin

Mən ayırmıram, ayrı salmıram
qardaşı qardaşdan, arvadı ərdən

Ananı baladan, əti dırnaqdan
ürəyi ürəkdən, qanadı pərdən

Pozmaq istəmirəm mən birlikləri
insanlıq birliyi idealımdır

Qardaşlıq, yoldaşlıq, ədəbi barış
dünyada ən böyük arzularımdır

Ancaq bir sözüm var "mən də insanam"
dilim var, xalqım var, yurdum-yuvam var

Yerdən çıxmamışam göbələk kimi
adamam, haqqım var, elim-obam var

Qul yaranmamışam yarananda mən
heç kəsə olmaram nə qul nə əsir

Qurtuluş əsridir insana bu əsr
əsir olanlarda zəncirin kəsir

Sarı Gəlin (Pəri) - Fevral 2006